شوراي فرهنگي آب و فاضلاب استان مركزي

گزارشي از كارها و عملكرد شوراي فرهنگي و ديني

وصف شهادت امام علي

منزل ام كلثوم

در شب نوزدهم، مولا حال عجيب و غير توصيفي داشت. براي دلجويي بيشتر از دختر كوچكش، آخرين افطار خود را (با توجه به اطلاع قبلي از شهادت خويش) در منزل دخترش ام كلثوم قرار مي دهد. سر سفرة افطاري كه غذاي موجود در آن دو قرص نان جو و مقداري شير و نمك است، مي نشيند. رو مي كند به دخترش و مي فرمايد: دخترم! تاكنون نشده كه پدرت با دو خورشت افطار كند. دخترم! شير را بردار! من با همان نان و نمك افطار مي كنم.

بيش از سه لقمه ميل نمي كند و وقتي با پرسش دخترش رو به رو مي شود كه پدر! مگر روزه دار نبودي! چرا غذا كم ميل فرمودي؟ پاسخ مي دهد كه دوست دارم خدايم را با شكم گرسنه ملاقات كنم.[1]

2. انتظار در طول شب نوزدهم

در شب نوزدهم، مولا آرام و قرار نداشت؛ هر لحظه بيرون مي رفت، به آسمان نگاه مي كرد و مي گفت: به من دروغ گفته نشده و من نيز دروغ نمي گويم. اين شب همان شب وصال است. اين همان شبي است كه حبيبم رسول خدا صلي الله عليه و آله به من وعده داده است؛ چنان كه ابن حجر مي گويد: «فَلَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُتِلَ فِي صَبِيحَتِهَا عَلِيُّ بْنُ اَبِي طَالِبٍ اَكْثَرَ الْخُرُوجَ وَ النَّظَرَ اِلَي السَّمَاءِ فَقَالَ مَا كُذِّبْتُ وَ اَنَّهَا هِيَ الَّيْلَةُ الَّتِي وُعِدْتُ.» و گاهي يس مي خواند و آن گاه عرضه مي داشت: «اَللَّهُمَّ بَارِكْ فِي الْمَوْتِ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ رَاجِعُونَ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِِيمِ؛[2] خدايا! مرگ را مبارك گردان! ما از خدائيم و به سوي او مي رويم. هيچ ياري و قدرتي نيست، مگر از خداي بلند مرتبه با عظمت.»

لحظه به لحظه بر اشتياق مولا افزوده مي شد و عرضه مي داشت: «اَللَّهُمَّ قَدْ وَعَدَنِي نَبِيُّكَ اَنْ تَتَوَفَّانِي اِلَيْكَ اِذَا سَئَلْتُكَ اللَّهُمَّ وَ قَدْ رَغِبْتُ اِلَيْكَ فِي ذَلِكَ؛[3] خدايا! پيامبرت به من وعده داد كه به سوي خودت مرا دريافت مي كني، هنگامي كه درخواست كنم. خدايا! و من [اكنون] مشتاق آمدن به سوي تو هستم.»

هيجان و اشتياق به شهادت و ملاقات الهي حضرت آن قدر زياد بود كه خود مي فرمايد: هر كاري كردم راز مطلب را بفهمم نفهميدم؛ «مَا زِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْاَمْرِ وَ اَبَي اللَّهُ اِلَّا اَخْفَاهُ؛[4] پيوسته از سرّ و باطن اين امر تفحص و جستجو كردم، ولي خدا ابا كرد، جز اينكه آن را پنهان كرد.»

آري، مولا در آن شب حال عجيبي داشت.

آن شب علي در سينه سوداي دگر داشت تنها خدا از سوز و حال او خبر داشت

گام زمان آهسته بر روي زمين بود قلب زمين در اضطرابي آتشين بود

آن شب علي را حال و روز ديگري بود

در جان مولا ساز و سوز ديگري بود

آن شب علي عزم سفر كردن به سر داشت

زهرا سرشك غم به چشمان زين سفر داشت

آن شب محمد سخت دلتنگ علي بود مشتاق ديدار دل آراي علي بود

آن شب حسن را سينه اقيانوس غم بود

جان حسين آن شب پر از درد و الم بود

چشم علي، چشم انتظار اختران بود

جان علي مشتاق رضوان و جنان بود[5]

3. در خواب ديدن پيامبر صلي الله عليه و آله و تقاضاي شهادت

شب نوزدهم، بچه ها تا پاسي از شب خدمت پدر بودند و آن گاه به منزل خويش رفتند. امام حسن مجتبي عليه السلام هنوز صبح نشده بود، نزد بابا برگشت و مستقيم به مصلاي پدر رفت. علي عليه السلام با احترام خاصي از حسنش استقبال كرد. آن گاه فرمود: «پسرم! لحظه اي خواب به سراغ چشمانم آمد، در حالي كه نشسته بودم. ناگهان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را [در عالم رؤيا] ديدم، عرض كردم: يا رسول الله! من از دست امت تو چه رنجها و خون دلها خوردم! پس حضرت فرمود: عليه آنها نفرين كن! پس [نفرين كردم و] گفتم: «اَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً وَ اَبْدَلَهُمْ شَرّاً؛[6] [خدايا! مرا از آنها بگير و] به جاي آنها بهتري براي من قرار ده و بر آنان [نيز] به جاي من [آدم نالايق] شري را مسلط گردان!»

الهي مردم از من سير و من هم سيرم از مردم

نما راحت مرا اي خالق ارض و سما امشب

در نقل ديگري آمده كه صداي گرية علي عليه السلام بلند شد؛ به گونه اي كه تا آن روز آن گونه گريه نكرده بود. عرض كردند: چه شده است كه اين گونه گريه مي كنيد؟ حضرت فرمود: در سجده دعا مي­كردم كه لحظه اي خواب به چشمم آمد، ديدم رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «يَا اَبَا الْحَسَنْ طَالَتْ غَيْبَتُكَ فَقَدْ اِشْتَقْتُ اِلَي رُؤْيَاكَ فَقَدْ اَنْجَزَلِي رَبِّي مَا وَعَدَنِي فِيْكَ...؛[7] اي اباالحسن! دوري تو طولاني شده است. به راستي مشتاق ديدار تو هستم، پس به راستي پروردگارم براي من آنچه را در بارة تو وعده داده بود، حتمي كرد.»

4. به سوي محراب شهادت

نزديك اذان صبح شد و وقت رفتن به مسجد. حضرت آماده مسجد رفتن شد. مرغابيها سر راه مولا را گرفته، صدا و ناله مي كردند. حضرت فرمود: «دَعُوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ صَوَانِحُ تَتْبَعُهَا نَوَايِحُ؛ آنها را به حال خود واگذاريد؛ زيرا آنها صيحه مي زنند [و طولي نمي كشد] كه به دنبال آن نوحه گريها بلند مي شود.» ام كلثوم و حسن عليهما السلام عرض كردند: «چرا فال بد مي زنيد؟» فرمود: «فال بد نيست، دل گواهي مي دهد كه به شهادت مي رسم.»[8]

ناله هاي مرغان و اشك فرزندان، مانع علي عليه السلام نگشت، به راه خويش ادامه داد تا به درب خانه رسيد، كمربند حضرت به قلاب در گير كرد و باز شد. گويا با زبان بي زبانيش مي خواست مولارا از تصميم رفتن به سوي دوست باز دارد؛ اما بر عكس، فرياد آن عاشق شهادت بلند شد كه خطاب به خود مي ‍ گفت: اي علي!

اُشْدُدْ حَيَازِيمَكَ لِلْمَوْتِ فَاِنَّ الْمَوْتَ لَا قِيكَا وَلَا تَجْزَعْ عَنِ الْمَوْتِ اِذَا حَلَّ بِنَادِيكَا

وَلَا تَغْتَرَّ بِالدَّهْرِ وَ اِنْ يُوَافِيكَا كَمَا اَضْحَكَكَ الدَّهْرُ كَذَاكَ الدَّهْرُ يُبْكِيكَا؛[9]

كمربندت را براي مرگ محكم ببند؛ زيرا مرگ تو را ملاقات مي كند و از مرگ هنگامي كه مي آيد جزع و ناله مكن و به دنيا مغرور نشو هر چند با تو همراهي كند؛ [زيرا] روزگار همچنان كه تو را بخنده مي آورد، همين طور مي گرياند.»

بعد از رسيدن به مسجد، اول با سپيده سحر خداحافظي كرد: اي طلوع فجر! از روزي كه علي به دنيا آمده، نشده تو بيدار باشي و چشمان علي در خواب؛ اما اين شب، آخرين شبي است كه چشم علي را بيدار مي يابي.

فجر تا سينه آفاق شكافت

چشم بيدارِ علي خفته نيافت

آن گاه شروع كرد به گفتن آخرين اذان؛

آمد خطاب ارجعي از سوي جانان بر خاست تا بانك اذان از كوي جانان

تكبير گفت آن شير روز و عابد شب

بگشود بر حمد خداوندي علي شب

وقتي از بام مسجد پايين مي آمد، افتخار هميشگي خويش را به زبان جاري ساخت و فرمود:

«خَلُّوا سَبِيلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجَاهِدِ

فِي اللَّهِ لَا يَعْبُدُ غَيْرَ الْوَاحِدِ؛[10]

راه مؤمن مجاهد در راه خدا را باز كنيد؛ كه [افتخار هميشگي اش آن است كه] جز خداي واحد را نپرستيده است.» آري، علي هنوز افتخارش اين است كه رزمندة مؤمن طالب شهادت است.

5. نماز عشق يا سكوي پرواز

آن گاه وارد مسجد شد و خفتگان هميشه در خواب و از جمله قاتلش را براي نماز بيدار كرد، نماز را بست و سر به سجده گذاشت.

در سجده بانگ يا علي جان زود بشتاب

گويي خدا در انتظارش بود بي تاب

نامردي از كين تيغ بر فرق علي زد

تيغ ستم بر فرق انوار جلي زد

آه از نهاد خاك تا عرش خدا رفت

سوز دل افلاك تا عرش خدا رفت

پاي زمين روي زمين خشكيده بر جاي گويا قيامت ناگهان گرديد بر پاي

ديگر علي بود و خداوند جلي بود «فُزتُ و ربِّ الكعبه» فرياد علي بود

بشكست پشت دين حق يكباره بشكست ابر عزا بر چهرة خورشيد بنشست

ديگر علي تنها ترين مرد زمان نيست

اي واي بي حيدر چگونه مي توان زيست؟[11]

هنوز سر از سجده بر نداشته بود كه شمشير ابن ملجم مرادي بر فرق مولا نشست. در آن لحظه حساس، دو صدا به گوش رسيد:

يكي بين زمين و آسمان، جبرئيل امين عليه السلام بود كه خبر شهادت علي عليه السلام را داد؛ به اين صورت كه «به خدا قسم! اركان هدايت فرو ريخت و نشانه ها و عَلَمهاي پرهيز كاري سرنگون گشت و ريسمان محكم الهي گسست.» و ادامه داد: «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَي قُتِلَ الْوَصِيُّ الْمُجْتَبَي قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَي قَتَلَهُ اَشْقَي الْاَشْقِيَاءُ؛[12] پسر عموي مصطفي كشته شد. وصي برگزيده به قتل رسيد. علي مرتضي كشته شد. او را شقي ترين افراد به قتل (شهادت) رساند.»

و صدايي هم از عاشق شهادت، علي عليه السلام شنيده شد كه مي فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَي مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَْهُ وَ رَسُولُهُ؛[13] به نام خدا و به ياري خدا و بر دين رسول خدا [از دنيا مي روم] قسم به پروردگار كعبه! رستگار شدم. اين [شهادت] چيزي بود كه خدا و رسولش به ما وعده داده بود.»

اي تيغ زهرآلوده مجنون تو هستم

چشم انتظارت هر شب اينجا مي نشستم

اي تيغ من لب تشنة ديدار بودم

شبها براي ديدنت بيدار بودم

عمري به راهت چشم حسرت دوختم من با آتش دل ساختم من سوختم من

هر نيمه شب من گفتگو با ماه كردم

فريادهاي سينه را در چاه كردم

اي تيغ زهرآگين مرا دل گير كردي

چون دير كردي تو علي را پير كردي

بعد از آنكه زخم سر را بستند و حضرت به هوش آمد، در حالي كه خون از سر و روي حضرت مي­ريخت، عرضه داشت: اِلهِي اَسْئَلُكَ مُرَافَقَةُ الْاَنْبِيَاءِ وَ الْاَوْصِيَاءِ وَ اَعْلَي دَرَجَاتِ جَنَّةِ الْمَاْوي؛[14] خداي من! از تو همراه بودن با انبياء و اوصياء و بالاترين درجة بهشت را درخواست مي كنم.»

6. و سرانجام جايگاه آن حضرت

آن شب به داغ مولا مهتاب گريه مي كرد تصوير ماه در آب بي تاب گريه مي كرد

شد چهرة عدالت گلگون ز تيغ فتنه

پيش نگاه مسجد محراب گريه مي كرد

همچون برادرانش زينب به چشم خون داشت

آن آيه صبوري بي تاب گريه مي كرد

اصبغ بن نباته مي گويد: وارد خانة علي عليه السلام شدم، ديدم علي عليه السلام يك پارچة زردي را به سر مباركشان بسته اند و خون هم مرتب از سر مولا مي ريزد و رخسار شريفشان زرد شده است؛ به گونه اي كه من بين پارچه و صورت تشخيص ندادم. آن گاه فرياد كشيدم و خود را به دامن حضرت انداختم و او را مي بوسيدم و اشك مي ريختم. حضرت فرمود: «لَا تَبْكِ يَا اَصْبَغُ فَاِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ؛[15] گريه نكن اصبغ به راستي و قسم به خداوند! اين [حالي كه مي بيني، مرا در شرف ورود به] بهشت [قرار داده] است.»

و به دخترش ام كلثوم كه به شدت گريه مي كرد، جايگاه خويش را گوشزد كرده، فرمود: «يَا بُنَيَّةُ لَا تَبْكِِين فَوَ اللَّهِ لَوْ تَرَيْنَ مَا يَرَي اَبُوكَ مَا بَكَيْتِ...؛ دخترم! گريه نكن! به خدا سوگند! اگر مي ديدي آنچه را كه پدرت مي بيند، گريه نمي كردي.» عرض كرد: شما چه مي بينيد؟ فرمود: «مي بينم كه ملائكه و انبياء عظام صف كشيده اند و همه منتظرند كه من بروم ... .»[16]

و حسن ختام را جملات عاشق علي عليه السلام صعصعة بن صوحان قرار مي دهيم. وي در حالي كه يك دست بر قلب خود گذاشته بود و با دست ديگر خاك بر سر مي پاشيد، مي گفت: «مرگ و شهادت گوارايت باد! كه تولدت پاك و شكيبايي ات نيرومند و جهادت بزرگ بود. بر انديشه ات دست يافتي و تجارتت سودمند گشت. بر آفريننده ات وارد گشتي و او تو را با خوشي پذيرفت و ملائكه اش به گردت جمع شدند. در همسايگي پيغمبر جاي گزين گشتي و خداوند تو را در قرب خويش جاي داد و به درجة برادرت مصطفي رسيدي و از كاسه لبريزش آشاميدي... .»[17]

ميسر نگردد به كس اين سعادت

به كعبه ولادت به مسجد شهادت

________________________________

[1]. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، كتابفروشي اسلامي، چاپ افست، ج 1، ص 125.

[2]. همان.

[3]. بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 42، ص 252، ح 54.

[4]. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 7.

[5]. منصور كريميان، روزنامه رسالت، 18 رمضان، 1414، ص 2.

[6]. نهج البلاغه، ص 99.

[7]. بحارالانوار، ج 42، ص 194، ح 11.

[8] . منتهي الآمال، ص 125؛ بحارالانوار، ج 42، ص 198.

[9]. منتهي الآمال، ص 126؛ بحارالانوار، ج 42، ص 192.

[10]. منتهي الآمال، ص 126.

[11]. ادامه شعر كريميان.

[12]. منتهي الآمال، ص 127.

[13]. بحارالانوار، ج 41، ص 2؛ منتهي الآمال، ص 127.

[14]. همان مدارك.

[15]. اسرار عبادت، عبدالله جوادي آملي، نشراسراء، ص 265؛ بحارالانوار، ج 42؛ ص 204، ح 8 .

[16]. بحارالانوار، همان، ج 42، ص 201 ـ 202 ؛ انوار البهيه، همان، ص 31 ؛ خصال شيخ صدوق، ج 1، ص 268.

[17]. بحارالانوار، ج 42، ص 295.

زيبايي هاي رمضان

 

 

ماه مبارك رمضان 

خدا را بي نهايت شاكريم كه از خزانه ي موهبت و الطاف بي كران خود بر ما منت نهاد تا دگرباره بتوانيم اين ماه پر بركت و پر فضيلت را درك نماييم؛ ماهي كه خداوند متعال در شأن آن مي فرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي لناس و بينات من الهدي و الفرقان…» (ماه رمضان (ماهي است) كه در آن براي راهنمايي مردم و بيان راه روشن و هدايت و جدا ساختن حق از باطل ، قرآن نازل شده است.) و در ادامه آيه مي فرمايد: «فمن شهد منكم الشهر فليصمه…» (پس هر كه اين ماه را دريابد، بايد كه در آن روزه بدارد.)

ماه رمضان فرصتِ بازنگري در خويش

انجام اعمال و آداب ماه پر خير و بركت رمضان چون: تهجد و شب زنده‌داري، مراقبت از گوش و چشم و زبان، استغفار كردن، دعا خواندن، ذكر گفتن، تلاوت قرآن، تدبر در آيات، خواندن نمازهاي نافله، درك شب‌هاي قدر و معتكف شدن، انسان را به خويشتن خويش سوق مي‌دهد و او را از غفلت و بي‌توجهي نسبت به خود بيرون مي‌آورد.

مقام معظم رهبري در اين باره مي‌گويند: “دعا در ماه مبارك رمضان و همه خصوصيات اين ماه مبارك اين است كه ما را متذكر مي‌كند؛ از غفلت بيرون مي‌آورد؛ آلودگي‌هاي ما را به ما نشان مي‌دهد و در بين دعا و نماز و توجه، فرصتي به ما دست مي‌دهد كه در اشتباهاتي كه با آنها انس و خو گرفتيم، بازنگري كنيم و آنها را بشناسيم؛ چون گاهي انسان گناهي را عادت كرده كه انجام بدهد و توجه ندارد كه اين گناه است. البته تنبلي، سستي و بقيه نواقصي را هم كه داريم، مي‌توانيم بازنگري كنيم.”

ايشان شب‌هاي قدر را فرصت استثنايي در طول سال دانسته و در اين باره مي‌گويند: “اين فصلِ يك ماهه، فصل بسيار باارزش و قيمتي است. در اين سي يا بيست و نه روز، خدا ليله القدر را قرار داده و ليله القدر يك فرصت استثنايي در طول سال براي انسان است. كه اگر انسان توانسته باشد آن شب را درك كند، خير زيادي نصيبش مي‌شود، در دعاي وداع ماه رمضان در مفاتيح الجنان مي‌خوانيم: “و ان تجعلني برحمتك ممّن خرّت له ليله القدر و جعلتها له خيرا من الف شهر؛ خدايا، مرا از كساني قرار ده كه توفيق درك ليله القدر را به دست آوردند و ليله القدر براي آنها از هزار ماه بهتر و باارزش‌تر شده، ليله القدر براي همه اين گونه نيست.

آن كسي كه براي او شب بيست و سوم يا شب بيست و يكم ماه رمضان، با شب بيست و سوم هر ماه ديگري فرق ندارد ـ نه ذكري، نه توجهي، نه حالي، نه گريه‌اي، نه تضرّعي؛ با غفلت مي‌گيرد مي‌خوابد، يا اصلاً يادش نمي‌آيد كه ليله القدر است، يا خداي نكرده آلوده به گناه و هواي نفس هم مي‌شود ـ براي چنين انساني ليله القدر بهتر از هزار شب نيست؛ يك شب است، آن هم يك شب خسران‌بار كه براي او خيري ندارد. ليله القدر براي آن كسي از هزار ماه بهتر است كه ساعات و دقايق آن شب را قدر بداند؛ از دقايق آن شب استفاده كند. در آن دعا مي‌خوانيم كه خدايا ما را از آن كساني قرار ده كه شب قدرشان پوچ نمي‌شود و از دست نمي رود.”

برنامه انسان سازي ماه رمضان

برنامه‌هاي اسلام به دو بعد جسماني و روحاني انسان توجه دارد. روزه نيز از نظر جسمي و بهداشتي، فردي و اجتماعي، اخلاقي و معنوي هداياي ارزشمندي را براي صائم به ارمغان مي‌آورد. روزه از سويي خانه تكاني عظيم براي دستگاه هاضمه و گوارش و از سوي ديگر ورزشي روحاني براي قوي كردن ايمان، اراده، پايمردي و استقامت، گذشت و ايثارگري است.

استاد مطهري در باره بعد روحاني روزه مي نويسد:

“اساساً برنامه ماه مبارك رمضان، براي انسان‌سازي است، يعني برنامه اين است كه انسان‌هاي معيوب در اين ماه خود را تبديل به انسان‌هاي سالم، و انسان‌هاي سالم خود را تبديل به انسان‌هاي كامل كنند. برنامه ماه مبارك رمضان برنامه تزكيه نفس است، برنامه اصلاح معايب و رفع نواقص است، برنامه تسلط عقل و ايمان و اراده، بر شهوات نفساني است. برنامه دعاست، برنامه پرستش حق است، برنامه پرواز به سوي خداست، برنامه ترقي دادن روح است، برنامه ارتقا دادن روح است. اگر بنا باشد كه ماه مبارك بيايد و انسان سي روز گرسنگي و تشنگي و بي‌خوابي بكشد و مثلاً شب‌ها تا ديروقت بيدار باشد و به اين مجلس و آن مجلس برود و بعد هم عيد فطر بيايد، و با روز آخر شعبان يك ذره هم فرق نكرده باشد، چنين روزه‌اي براي انسان اثر ندارد.”

هشدار قرآن به مراقبت از خويش و راه هدايت

قرآن كريم همواره انسان را به خودسازي و توجه به خود ترغيب نموده و به مؤمنان نسبت به مراقبت از راه رستگاري هشدار داده است؛ از جمله در آيه 105 سوره مائده خطاب به مؤمنان مي‌فرمايد: “يا أيّهَا الَّذين آمَنُوا عَلَيْكُم أَنفُسَكُم لا يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُم؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد. هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏رساند.”

عليكم در “عَلَيْكُم أَنْفُسَكُم” اسم فعل و به معناي “الزموا” انفسكم مي‌باشد. اين آيه از مؤمنان مي‌خواهد كه به خود بپردازند و مراقب راه هدايت خويش باشند و از ضلالت گمراهان نهراسند.
هدايت و ضلالت دو واژه متضادند و در سلوك و طي طريق معنا مي‌يابند. هدايت حركت در مسير مستقيم براي رسيدن به غايت مطلوب است و ضلالت انحراف و كجي از آن مسير و در نتيجه دست نيافتن به آن غايت است.

هر راهي فرجامي دارد و مقصد و هدف نهايي در سلوك الي الله خداي نامتناهي است. از اين جهت كه او نامتناهي است راه‌هاي رسيدن به او نيز نامحدود است. انسان در هر مسيري گام نهد تكوينا به خدا مي‌رسد “يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ؛ اي انسان حقا كه تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي، و او را ملاقات خواهي كرد.”

اما در اين سير، گروهي به صراط مستقيم قدم گذاشته و به خدا و مهرش مي‌رسند و گروهي به ديگر راه‌ها كشيده مي‌شوند، البته آنان نيز به خدا مي‌رسند اما به قهر و عقاب او.
انسان‌ها در نيل به لقاء الهي همانند آب‌هاي متفاوتي‌اند كه هر يك به سوي دريا در حركت‌اند. رودخانه‌هاي بزرگ تا وسط دريا پيش مي‌روند اما جويباران كوچك فقط به كنار آن مي‌رسند.

در ميان راه‌هايي كه بدو ختم مي‌شود، يك راه مستقيم و ديگر راه‌ها انحرافي است “وَ أَنَّ هَذا صراطِى مُستَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سبِيلِهِ؛ و [بدانيد] اين است راه راست من؛ پس، از آن پيروى كنيد. و از راه‏ها[ى ديگر] كه شما را از راه وى پراكنده مى‏سازد پيروى مكنيد.” جز آن راهي كه انسان را به خداي رحمان مي‌رساند و نمازگزار هدايت به آن را در نماز از خدا مي‌طلبد، ديگر راه‌ها ضلالت است و به خداي منتقم مي‌انجامد و سالك آن طرق سر انجام جلال و قهر او را مي‌بيند.
خواجه عبدالله انصاري در باره اين آيه مي‌گويد: “يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم به زبان اشارت بر ذوق اهل ارادت آن است كه اي مؤمنان، زينهار، نفس خويش را مقهور و مغلوب داريد، پيش از آنكه او شما را مقهور و مغلوب كند. آن را به اطاعت خود مشغول كنيد، پيش از آنكه او شما را به معصيت مشغول كند. از يكي از بزرگان اوليا از اين آيت پرسيدند. گفت: اگر به اصلاح مفاسد نفس خود مشغول شدي او هم تو را از اشتغال به گناه (وسوسه) در حق مردم باز مي‌دارد.”
وي با اشاره به حديث “أعْدي عَدُوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بينَ جَنبَيْك” مي نويسد: “مصطفي فرمود: بزرگ‌ترين دشمن تو نفس توست كه ميان دو پهلوي توست و چون با هر دشمني بسازي از شر آن در ايمن باشي، ولي اگر با نفس خويش بسازي هلاك شوي. پس اگر در اين جهان به كسي نيكي كني در آن جهان سپاس بيني و اگر بدي كني در آن جهان از تو شكايت كنند، ولي حالت نفس ضد اين است اگر در اين سراي راضي نگه داري در آن سراي دشمن تو شود و اگر در اين سراي بد داري به آن سراي شكر كند.”

در حكايتي آورده‌اند كه: “بزرگي را پرسيدم در معني اين حديث كه “اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك”. گفت: به حكم آنكه هر آن دشمني را كه با وي احسان كني دوست گردد، مگر نفس را كه چندان كه مدارا بيش كني، مخالفت زيادت كند.

فرشته خوى شود آدمى به كم خوردن
وگر خورد چو بهائم بيوفتد چو جماد

مراد هركه برآرى مريد امر تو گشت
خلاف نفس كه فرمان دهد چو يافت مراد

سخن پاياني خود را به كلام امام علي (ع) زينت مي‌دهيم كه فرمودند: در شگفتم از كسي كه براي گمشده خود جار مي‌زند و از اين و آن مي‌پرسد، در حالي كه خودش را گم كرده و در پي يافتن خود نيست.  امام عارفان (ع) در سخني ديگر مي‌فرمايد: هر كس نفس خود را شناخت ديگران را بهتر مي‌شناسد و هر كس نسبت به نفس خود جاهل باشد نسبت به ديگران جاهل‌تر است.

تبريك حلول ماه مبارك رمضان سال 95


باز امشب حق صدايم كرده است                  وارد مهمان سرايم كرده است

با همه نقصي كه در من بوده است                او دوباره دعوتم  بنموده  است

ميهماني شد شروع اي عاشقان                   نور حق كرده طلوع اي عاشقان

باز مولا  سفره  داري    مي كند                   دعوت  از عبد  فراري   مي كند

در ماه مبارك رمضان به حلقه ي ذكر عارفان و دعاي جانبخش مناجاتيان ره مي يابيم تا از ذخاير گنجينه ي بي منتهايشان بهر ه ها ببريم. با اميد به اينكه حقايق و معارف آن سالكان الي الله را چراغ راه و عارفان را شمع جمع و مناجاتيان را ذكر خلوت انس باشد.

 

جان مشتاقتان با زلال چشمه سار پرديس سخن سيراب باد.

قيام 15 خرداد

قيام پانزدهم خرداد 1342 ريشه درحوادثي دارد كه متعاقب تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در مهرماه 1341 به وقوع پيوسته اند. ناگفته نماند اين لايحه نيز، خود روايت و بخش ديگري از اصلاحات مورد نظر امريكا در اواخر دهه سي بود كه به علت مخالفت ايت الله بروجردي با اصلاحات ارضي به تعويق افتاده بود. ايت الله بروجردي در پاسخ به فرستاده شاه كه گفته بود: ما مجبور به انجام اصلاحات ارضي هستيم و كشورهاي همسايه نيز دست به چنين اصلاحاتي زده اند، گفته بود: كشورهاي همسايه، اول جمهوري شده بعد چنين اصلاحاتي را انجام داده اند اينجا كه هنوز سلطنتي است.[65]

اما با رحلت معظم له در فروردين 1340، مرجعيت يك دست و مطلق شيعيان بويژه ايرانيان، از ميان رفت و بتدريج مقام مرجعيت يا به نجف اشرف منتقل و يا در بين تعدادي از مراجع قم از جمله امام خميني تقسيم گرديد. شاه نيز كه اصلاحات مذكور را تا زمان حيات ايت الله بروجردي به تعويق انداخته بود، بلافاصله پس از رحلت ايشان، با انتصاب دكتر علي اميني به نخست وزيري در ارديبهشت ماه 1340 درصدد اجراي آنها برآمد. اميني براي آسوده شدن از مخالفت هاي احتمالي علماي قم عليه اصلاحات به قم رفت و با مراجع آن شهر ديدار و به طور خصوصي گفت و گو كرد: به هر ترتيبي كه بود اصلاحات ارضي در بيستم دي ماه همان سال به تصويب رسيد و به اجرا درآمد، امام خميني كه از يك سو ابعاد و نتايج اصلاحات را در هاله اي از ابهام مي ديد و از سوي ديگر از متهم شدن به طرفداري از زمين داران مي هراسيد، مخالفتي علني با اصلاحات نكرد و به انتظار تحولات بعدي نشست. با اين همه شاه كه از افزايش قدرت علي اميني و نيز اعتماد كامل آمريكا به او در انجام اصلاحات، نگران به نظر مي رسيد به تكاپو افتاد و در سفري به امريكا به دولت مردان آن كشور قول داد كه حاضر است خودش اصلاحات را انجام دهد. بدين ترتيب اميني در 27 تيرماه 1341 استعفا داد و اسدالله عَلَم به جايش نشست. عَلَم تحصيلات عاليه نداشت و در ميان مردم و مخالفان سياسي چهره خوش نامي نبود، با اين وجود، نفوذ بي نظيري در امور كشور داشت و از نزديكترين و مورد اعتمادترين دوستان شاه به شمار مي رفت،[66] او كه مأمور اجراي اصلاحات شده بود در 16 مهر 1341، لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را به تصويب رساند. در اين طرح حق رأي بانوان در انجمن ها تصريح گرديد، قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و

انتخاب شوندگان حذف شد و در مراسم سوگند انتخاب شوندگان، ذكر «كتاب آسماني» به جاي «قرآن»، كافي دانسته شد.[67]

امام خميني، در اين مرحله به واكنشي سريع و قاطع اقدام نمود و با دعوت ايات عظام _شريعتمداري، گلپايگاني، مرعشي _به منزل مرحوم ايت الله حائري، موضوع را به بحث و تصميم گيري گذاشت. او در اين جلسه، دورنماي نقشه هاي رژيم شاه را خانمانسوز و مأموريت او را پاسداري از منافع استعمار و امپرياليسم كه با نابودي اسلام و ملت مسلمان همراه است قلمداد نمود. و چنين تصميم گرفته شد كه علاوه بر تلگرام ابراز مخالفت با شاه، علماي تهران و شهرستان ها را در جريان امر قرار داده و دعوت به مقابله با دولت نمايند. شاه در پاسخ، خود را تبرئه و مسأله را به دولت احاله مي نمايد، امام خميني در اعتراض به «عَلَم»، بدون آنكه القابي براي او ذكر كند، با لحني شديد به نصيحت او پرداخته و ضمن رو در رو قرار دادن ملت و دولت، اعتراضات را فراتر از تصويبنامه ياد شده مي برد. سرانجام با پافشاري امام خميني و اعتراضات مستمر كه در ديدار با مردم و مكاتبه با برخي از علما ابراز مي شد، علم در تلگرافي به سه تن از مراجع-غير از امام خميني- با خواست هاي آنان

موافقت مي نمايد. امام خميني با كافي نشمردن اين واكنش و ضروري دانستن لغو طرح مزبور در هيأت وزيران، موضوع جديد «خطر صهيونيسم» را به ميان مي كشد كه به تعبير ايشان در ايران در شكل «حزب بهايي» ظهور نموده است و از «عدم آزادي مطبوعات» و «نابساماني زندگي مردم» سخن به ميان مي آورد. سرانجام، با عقب نشيني كامل دولت و لغو رسمي تصويبنامه در آذرماه، دامنه نزاع در اين مرحله فروكش مي كند.

در دي ماه همين سال، شاه اعلام مي كند كه قصد دارد اصول ششگانه اي را كه بعداً از آن با عنوان «انقلاب سفيد» ياد كرد، به رفراندوم بگذارد؛ الغاي رژيم ارباب رعيتي، ملي كردن جنگل ها، فروش سهام كارخانجات دولتي، سهميم كردن كارگران در منافع كارگاه هاي توليدي و صنعتي و اصلاح قانون انتخابات، مفاد اصول ياد شده بود. به رغم تلاشهايي كه شاه در دعوت مراجع و جلب نظر آنها در عدم مخالفت و ابراز حمايت از حركت مزبور نمود، در پي توجه شاه به ابعاد سياسي طرح و اظهار اينكه ناگزير از اجراي رفرمهاي ياد شده است، امام خميني به عنوان مخالفي سرسخت، دست به واكنش مي زند. ششم بهمن 1341، به عنوان روز رفراندوم يا به تعبير شاه «تصويب ملي» اعلام مي شود و در مقابل امام خميني، در پاسخ به استفتاي جمعي، بنا به اشكالاتي كه برمي شمارد- نظير پيش بيني نشدن آن در قانون، روشن نبودن مقام صالحه اجراي آن در قانون، كم بودن مهلت بررسي، كافي نبود معلومات رأي دهندگان براي بررسي و وجود جو زور و فشار – آن را تحريم مي كند.[68] به دنبال انتشار اعلاميه امام خميني و ديگر مراجع،[69] پاره اي اغتشاشات و تظاهرات در تهران و قم رخ مي دهد[70]و شاه درصدد برمي ايد با سفر به قم در جهت كنترل اوضاع اقدام نمايد. ولي در سفر خود به قم با عدم استقبال و بي اعتنايي مواجه مي شود و در واكنش بدين وضع، طي يك سخنراني روحانيت را با تعابير موهن «ارتجاع سياه» و بدتر از «ارتجاع سرخ» مورد حمله قرار مي دهد.[71] سرانجام در 6 بهمن، رفراندوم انجام گرديده و اعلام مي شود كه اصول پيشنهادي شاهنشاه به تصويب ملت رسيد. كندي رئيس جمهور وقت آمريكا پيروزي شاه را تبريك مي گويد[72] و سفير انگليس رضايت ملكه انگليس را به عَلَم اعلام مي نمايد و راديو مسكو برنامه اصلاحي شاه را مي ستايد. امام خميني به علما و مراجع پيشنهاد مي كند در ماه رمضان – كه از 8 بهمن آغاز مي شد- از شركت در

نماز جماعت و سخنراني خودداري نموده، همه مساجد كشور تعطيل گردد و دلايل آن نيز به دنياي اسلام اعلام شود. به دنبال اين حركت وضعيت فوق العاده اي در كشور پديد آمده و مساجد در پاره اي از شهر ها تعطيل مي گردد و ماه رمضان در هاله اي از ترديد و سكوت آغاز مي گردد. در عيد فطر همان ماه -7 اسفند- امام خميني با صدور اعلاميه اي نوروز 1342 را عزاي عمومي اعلام مي كند و در جلسه اي با مراجع و علماي قم از آنها نيز درخواست مي نمايد چنين اقدام كنند كه برخي با اين اقدام مخالفت مي نمايند، ولي مألاً ايات عظام ميلاني، شريعتمداري، روحاني و بهبهاني در اعلاميه هاي جداگانه و چهل و شش نفر از علماي سرشناس تهران در اعلاميه مشترك، عيد نوروز را عزاي عمومي اعلام مي كنند.[73] اين واكنش وضعيت ويژه اي را در كشور پديد مي آورد و سرآغاز دور تازه اي در مسير تحولات اين مقطع مي گردد.

عصر دوم فروردين، هنگام برگزاري مجلس سرگواري امام صادق(ع) از طرف ايت الله گلپايگاني، نيروهاي شاه به مدرسه فيضيه هجوم مي برند و با حمله به طلاب و به گلوله بستن مدرسه، اثاثيه حجره ها را در وسط مدرسه به آتش مي كشند. در اين حادثه

عده اي از طلاب كشته و زخمي شدند. در همين روز حمله مشابهي نيز به مدرسه طالبيه تبريز صورت مي گيرد. اين واقعه طنين خود را در كشور بازيافت؛ نماز جماعت مساجد تهران و پاره اي ديگر از شهرها تا يك هفته تعطيل شد[74]علماي نجف، كربلا و مشهد با صدور تلگرام هايي واكنش نشان دادند و ايت الله خويي و شيرازي، شاه را عامل اين جنايت تلقي نمودند و ايت الله حكيم تقاضاي مهاجرت مراجع ايران به نجف به عنوان اعتراض به شاه را نمود. رژيم شاه تلاش نمود واقعه را درگيري ميان مردم و دهقانان از يك سو و روحانيان از سوي ديگر، بر مسر مسأله اصلاحات ارضي و حق رأي بانوان معرفي نمايد. شاه براي تحقير روحانيان، دستور داد آنها به خدمت وظيفه اعزام شوند.[75] در مقابل، امام خميني از اين امر استقبال نمود و طلاب را دعوت به فراگيري خوب تعليمات نظامي كرد.

امام خميني به مناسبت چهلم حادثه فيضيه دعوت به برگزاري مجلس ختم نمود و روز بعد در بيانات آغاز درس حوزه، دولت را مورد حمله قرار داد. وي در همين زمان علماي نجف و قم را نيز مورد عتاب قرار مي دهد. مذمت دولت در رابطه با حمايت از فرقه بهايي و يادآوري خطر نزديكي ايران به اسرائيل از مضامين مورد تأكيد امام خميني در اظهارات خود بود، و لحن كلام او آشتي ناپذير و حملات او بي امان مي نمود و هيچ گونه طريق مصالحه اي را نمي پذيرفت.[76] ايشان پيش از آغاز محرم، وعاظ را مورد خطاب قرار داد و از آنها خواست سياست هاي ضد اسلامي شاه و همدستي او با اسرائيل را مورد انتقاد قرار دهند. ساواك نيز متقابلاً عده اي از وعاظ را احضار نمود و از آنان خواست به سه مطلب اشاره نكنند؛ 1. بر ضد اعلي حضرت سخني نگويند. 2. بر عليه اسرائيل مطلبي نگويند. 3. نگويند اسلام و قرآن در خطر است. امام خميني بار ديگر اين حركت را مورد حمله قرار مي دهد و بر همان مطلب، بيش از پيش تأكيد مي ورزد.[77]

امام خميني از آغاز محرم در منزل خود مجلس روضه خواني منعقد مي كند و هر شب نيز به يكي از مجالس سوگواري محله هاي قم سر مي زند. پيشتر به مراجع و علماي قم نيز پيشنهاد كرده بود تا در روز عاشورا در مدرسه فيضيه سخنراني نموده و از مظالم رژيم سخن گويند. در اين زمان، غليان و التهابي در شهر پديد آمده و بسياري نيز از ديگر شهرها به قم آمدند. بعد از ظهر عاشورا – 13 خرداد- امام خميني به طرف مدرسه فيضيه رهسپار شد. جمعيت بسياري در

اطراف فيضيه و در صحن حرم تجمع نمودند. اكنون اين امام بود كه واكنشهاي او امواج اجتماعي را به حركت در مي آورد؛ وي در سخنراني كوبنده خود، حادثه حمله به فيضيه را مورد مؤاخذه قرار مي دهد، به اسرائيل و نقش او در سياست ايران حمله مي كند، و به نصيحت شاه مي پردازد.[78] صبح اين روز در تهران نيز مردم به خيابان ها ريخته و در ميدان بهارستان و دانشگاه تهران تجمع مي كنند. روز بعد نيز تظاهرات و حركت هاي خياباني ادامه مي يابد. اين حركت ها در قم در شكل دسته هاي عزاداري تا پاسي از شب ادامه يافت. شاه ديگر دريافته بود كه موج هاي خروشان در دستان امام قرار گرفته و بدينسان تصميم مي گيرد با حذف او از صحنه، به هر شكل ممكن، به كنترل امور بپردازد. در نيمه شب 12 محرم-15 خرداد- مأموران نظامي به منزل امام هجوم آورده، او را دستگير نموده، به باشگاه افسران تهران و از آنجا به پادگان قصر منتقل مي نمايند، ولي اين حركت خود منشأ انفجارهاي بعدي مي گردد؛ در روز 15 خرداد با رسيدن خبر دستگيري امام، مردم در شهر به حركت در مي ايند، تظاهرات تبديل به شورش گسترده خياباني مي شود و دستجات مردم بي مهابا در مواجهه با نظاميان مستقر در شهر قرار مي گيرند. اكنون شهرهاي ديگري غير از قم و تهران نيز شاهد حركت مردم بودند. در خيابان هاي مركزي قم و تهران سيل جمعيت غيرقابل كنترل مي شود. به تعبير حسين فردوست از آنجا كه تظاهرات 15 خرداد امري سازمان نيافته و غيرقابل پيش بيني بود، تا يك روز پيش از آن نيز ساواك و شهرباني از آن بي اطلاع ماند و از اين رو ساواك و نيروهاي انتطامي و نظامي سخت غافلگير شدند و شاه شديداً به وحشت افتاد؛[79] بدينسان دستور آتش و كشتار خونين تنها راهي بود كه شاه در مواجهه با اين وضع پيش روي خود مي ديد. آتش گلوله و رگبار نظاميان در ميادين و خيابان هاي اصلي تهران و قم و قتل عام كفن پوشاني كه از ورامين به سمت تهران مي آمدند، آخرين تلاشهاي رژيم در فرونشاندن بحران بود. در عين حال، سركوب گسترده حرف آخر شد و «جنبش» مهار گرديد. گرچه اين جنبش با فرو خزيدن به درون لايه هاي اجتماعي در سال هاي بعد لبه هاي تيزتر خود را در سطوحي گسترده تر نمايان ساخت.

امام خميني در بازداشت، با استناد به اينكه استقلال قضايي در ايران وجود ندارد و قضات تحت فشارند، از پس دادن بازجويي خودداري كرد. علما و روحانيون در ايران و

عراق با صدور تلگرام هايي دستگيري امام خميني و ديگر روحانيون و كشتار مردم عزادار دوازدهم محرم را محكوم كردند. امام خميني در 4 تير ماه به زندان پادگان عشرت آباد منتقل شد و 40 روز در آنجا حبس_گرديد. در 29 تير ماه، همه روحانيون دستگير شده به استثناي امام خميني، شيخ بهاءالدين محلاتي و حاج آقاحسن قمي و دستغيب آزاد شدند. در 11 مرداد، امام خميني، محلاتي و قمي به يكي از منازل ساواك در داوديه تهران منتقل شدند. مردم به محض اطلاع، براي ديدار وي به محل اقامت روانه شدند و صف طويلي از ديداركنندگان پديد آمد. از روز بعد ملاقات با امام ممنوع اعلام شد و منزل به محاصره پليس درآمد، وي سه روز بعد به منزلي در قيطريه منتقل گرديد. امام در مدت اقامت در اين محل، از طريق آمد و شد نزديكان اخبار را درمي يافت و دستورات و توصيه هاي خود را انتقال مي داد. در 15 فروردين 1343، پس از سالگرد واقعه فيضيه و پيش از ماه ذيحجه و محرم، امام پيام آزادي خود را دريافت نمود، از قيطريه خارج گردانيده و به منزل خود در قم منتقل شد. خبر آزادي امام موجي از شادي آفريد و ديداركنندگان را از قم و شهرهاي ديگر، به سمت منزل او روانه ساخت. دولت نيز آزادي امام را نتيجه علايق مذهبي رژيم و احترام به مقامات روحاني تفسير نمود.

امام خميني به انتقادات خود از رژيم ادامه مي دهد و در ديدار با دستجات و گروه هاي مختلف به ايراد سخنراني در اعتراض به وضع موجود و تأسف از حادثه فيضيه و نگراني از ادامه روابط ايران با دولت اسرائيل مي پردازد و اظهارات شاه مبني بر مخالفت روحانيت با ترقي و تمدن را پاسخ مي گويد. همچنين علما و روحانيان را در قم و ديگر شهرها دعوت به برگزاري جلسات هفتگي به منظور بررسي رويدادهاي سياسي كشور مي نمايد. از سوي ديگر تلاش مي كند ارتباط و اتحاد ميان مراجع و اتخاذ رويه واحد از سوي آنان در امور مهم كشور را تشويق نمايد.[80]

تقديم به روح پرفتوح رهبر انقلاب اسلامي

* با آمدنت بهار دل پيدا شد

                             بلبل به نوا آمد و گلها وا شد

                                                              اي كاش كه رفتنت نمي ديدم من

با رفتن تو قيامتي بر پا شد


***

*تنها نه دل و سينه و سر ميسوزد

                                          خورشيد و ستاره و قمر مي سوزد

                                                                            هر شب كه به گلزار تو آيم بينم

از داغ تو لاله تا سحر مي سوزد

***


*مي سوخت چو شمع تا سحر در شب مرگ

                                     بشكفت گل از گل رخش در تب مرگ

                                                                           آرامتر از هميشه با ياد خدا

گل خنده زد و نهاد لب بر لب مرگ


 ***

*تصوير تو را چو خاك در قاب گرفت

                                     آئينه شكست و گريه بر آب گرفت

                                                                            اي هم نفسم نماز آيات بخوان!

خورشيد به گل نشست و مهتاب گرفت

 ***

*دنيا به عزاي تو يتيمانه گريست

                                هر مرد و زن و عاقل و ديوانه گريست

                                                                                من كودك معصوم يتيمي ديدم

آنروز چه مظلوم و غريبانه گريست

 ***

*هر دل شد حجله اي براي غم تو

                                  هر ديده چو دجله است در ماتم تو

                                                                        از ياد نرفته اي كه دلها با توست

دل نيست مگر دلي كه شد همدم تو


***

*گل رفت و شميم خوشش اينجاست هنوز

                                               بلبل به هوا ي گل چه شيداست هنوز

                                                                         رفتي ز جهان اگر چه اي روح خدا

ليكن علم مهر تو بر پاست هنوز

***


*افسوس كه نو بهار آخر گرديد

                                     آن باغ پر از شكوفه پر پر گرديد

                                                                            اندوه ، اندوه از فراق آن گل

كز بوي خوشش جهان معطر گرديد


ابوالفضل فيروزي(ني نوا)

با تشكر از جناب آقاي كريميان

سوم خرداد

خرمشهر و حماسه مقاومت

خرمشهر، حكايت مقاومت روزهاي نخست جنگ تحميلي و سرگذشت سلحشوراني است كه با دست خالي، متجاوز مسلح را در بيش از يك ماه نبرد به روز سياه نشاندند و جسم خود را سنگر كردند تا از كيان اسلامي و سرزمين ايران دفاع كنند . ارتش بعثي در فكر تصرف سريع اين شهر و از آنجا محاصره و تسخير آبادان بود، همچنين رؤيايي هجوم همه جانبه به دشت هاي خوزستان و سيطره بر اهواز را در ذهن مخدوش خويش مي پرورانيد اما هيچ وقت فكر نمي كرد در خرمشهر تلفات سنگيني را متحمل شود و چون موفق نشدند از طريق جاده شلمچه و صد دستگاه و انبارهاي عمومي، بندر شهر را تصرف كنند ناگزير گرديدند شهر را دور بزنند كه در آنجا هم مردم چون سدي استوار در برابر دشمن قرار گرفتند . با كدام معيار مي توان جنگ نابرابر تفنگ را با سلاح هاي سنگين و پيشرفته و ارتشي كار آزموده و تعليم ديده به قياس نشست و اگر نبود خيانت كساني كه دل در تعلقات دنيا داشتند و مشغول هواي نفس بودند دشمن كينه توز براي هميشه نابود ومايوس مي گرديد . وقتي بخشي از خرمشهر اشغال گشت دلاوران، سنگرهاي مقاومت را به آن سوي كارون و اروند بردند و به انتظار روزهاي فتح و ظفر نشستند البته آنان از خيانت منافقين و ليبرال ها كه به ظاهر براي دفاع از انقلاب آمده بودند و در باطن مي خواستند مقاومت نيروهاي ارزشي را مخدوش سازند، رنج فراوان مي بردند. خرمشهر قهرمان پس از 35 روز مقاومت قهرمانانه، به دست دژخيمان بعثي اشغال شد.

 

در سايه سار قلم

به نخل هاي بي سرت فكر مي كنم كه گلوله هاي ستمگر را تاب آوردند و از پا نيفتادند.

به مردان و زنان دليرت مي انديشم كه ديوار محاصره را درهم شكستند و از هر ذره خاكت، خورشيدي برآوردند. به تو فكر مي كنم و حماسه ات را بر دروازه هاي استقلال، اشك شوق مي ريزم.

ايستادي؛ آنچنان كه كوه، توفان هاي هرزه گرد را. خشت خشت جانت، بانگ تكبير شد و فريادهاي سرمست متجاوزان را تكه تكه بر زمين ريخت.

ايستادي و آموختي مان كه بر پنجره هاي شكسته نيز آفتاب طلوع مي كند. نامت، تا هميشه آذين عزتمان باد!

دوباره نخل ها متولد شدند و عطر رطب هاي تازه، كام شهر را شيرين كرد.

ايستادي و آموختي مان كه بر پنجره هاي شكسته نيز آفتاب طلوع مي كند. نامت، تا هميشه آذين عزتمان باد!

دوباره نخل ها متولد شدند و عطر رطب هاي تازه، كام شهر را شيرين كرد.

تمام اروندرود، براي شادي خرمشهر، كل كشيد.

خليج فارس، تا آستانه بندر آمد و به شهر، سلام داد.

همه ويرانه ها زيبا شدند و پنجره ها از زير آوارهاي فراموشي، سر برآوردند و «به آفتاب سلامي دوباره دادند.» خرداد، غرق هياهو شد.

كسب رتبه شايسته تقدير شوراي فرهنگي و ديني

به دنبال كسب رتبه"شايسته تقدير ويژه" توسط شوراي فرهنگي و ديني شركت آب و فاضلاب استان مركزي حجت الاسلام والمسلمين علي يزدانپرست مشاور وزير و مسئول امور فرهنگي وزارت نيرو با اهداء لوح تقدير هاي جداگانه از مهندس خليلي مديرعامل و منصور ربيعي مدير امور اداري و مسئول شوراي فرهنگي و ديني شركت آب و فاضلاب استان مركزي قدرداني نمود.

        اين ارزيابي از فعاليت ها و عملكرد شوراي فرهنگي و ديني شركت هاي آب و فاضلاب شهري و روستايي سراسر كشور  در سال 1394 انجام شده و شوراي فرهنگي و ديني شركت آبفا استان مركزي  با كسب رتبه" شايسته تقديرويژه " مورد تقدير مشاور وزير و مسئول امور فرهنگي وزارت نيرو قرار گرفت.

تبريك ولادت آقا امام زمان

بسم رب المنتظر

برخيز كه مير كاروان مي آيد                   آن قافله سالار جهان مي آيد

در خانه ي عسكري ز نرجس خاتون           هان مهدي صاحب الزّمان مي آيد

 

رسم است كه هر كلامي را با سلام شروع مي­كنند، پس ما هم به رسم ادب به حضور امام زمان سلام مي­كنيم و باهم مي­گوييم:

السلام عليك يا صاحب الزمان

السلام عليك يا خليفه الرحمن

السلام عليك  يا شريك القرآن

 


    





در شب جمعه‌ نيمه شعبان سال 255 هجري، با ميلاد حضرت مهدي«امام حجةبن‌الحسن‌العسكري عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» به تحقق پيوست. و بدين‌سان آفتاب از افق شرق سرزد و صبحگاهان فرزندي پاك از تبار والا پاي به عرصه گيتي نهاد.
...
و ما اينك، شادمان از ميلادش و نگران در انتظار قدومش دير زماني است كه دل در گرو مهرش بسته‌ايم و بر آستانش زانو زده‌ايم. سر و روي بر اين بارگاه جلال مي‌ساييم و مُهر مِهرش را بر جبين مي نهيم.
و ما اينك:
ملتهب و چشم‌ به ‌راه، بر افق، چشم دوخته‌ايم تا از آن دوردست‌ها، تك‌سواري پديدارشود و...گرد پاي مركبش بر سرهايمان نشيند و خاك قدومش توتياي چشمانمان باشد.
آري، گوش فراداده‌ايم تا از وراي دشت‌ها و صحراها، كوه‌ها، فرازها و فرودها، آن آواي ملكوتي گوش جانمان را نوازش دهد،كه:

اي جهانيان!... اَنا بقيةُالله المُنْتَظَر
اي عالميان!... اَنا بقيةُالله المُنْتَقِم
وه كه چه شنيدني است آن صداي آسماني سروش، و چه ديدني است آن صحنةپرجوش و خروش: به اميد روزي كه خورشيد فروزان جهان هستي از پشت ابرهاي غيبت، طالع گشته، جهان هستي را با فروغ رويش منور ساخته، كاخ ستمگران را بر سرشان فرو ريخته، شالوده حكومت واحد جهاني را بر اساس عدالت و آزادي بنياد نهد



……………………………………..

بر آر دسـت دعـا تــا دعـا كنيـم بيـايد بيابه يوسف‌ زهرا دعا كنيم بيايد
اگر دعـا نكـني تـو،اگردعـا نكنـم من كشدغمش‌به‌درازا دعاكنيم بيايد
بيا وحاجت خودرا فداي حاجت اوكن به هر نيـاز ‌وتمنا دعـا كنيم ‌‌‌بيايد
خودش نموده سفارش دعا كنيد برايم فداي‌غربت‌مولا، دعـا كنيم بيايد
به رنج‌هاي پيمبر به اشك غربت حيدر به سوز سينه زهرا دعا كنيم بيايد


............................................

مهدي "عج "، پايان بخش رسالت محمد و احياگر حق علي و فاطمه اي، اي امامي كه در وقار و جود چون حسن، در شجاعت چون حسين، در زهد چون سجاد، و در علم چون باقري،و در راستي چون صادق، در عفو چون كاظم، در احتجاج چون رضا،در تقوي چون تقي، در پاكيزگي چون نقي، و در ابهت چون پدر بزرگوارشان عسكري مي باشد .

......................................

 

بر ميم محمــد و جمـــالش صلوات

بر عين علي و ذوالفقارش صلوات

بر دسته گـل شاخـه طوبــي زهــرا

قائم به محمــد و كمـــالش صلـوات

برنائب برحق امامت صلوات

  برصاحب انوار قيامت صلوات

 خواهي كه به روز حشر نگردي مايوس

  بفرست به پيشگاه مهدي صلوات

برصاحب ذوالفقار حيدر صلوات

بروارث برحق پيمبر صلوات

خواهي كه خداوند گناهت بخشد

بفرست بر اين امام و رهبر صلوات

 برصبر حسن و خوي احمد صلوات

  براختر دوم امامت صلوات

 خواهي كه خداوندببخشد همه عصيان تورا

 بفرست براين امام بي حد صلوات

بر چهره پر ز نور مهدي صلوات /  بر جان و دل صبور مهدي صلوات

تا امر فرج شود مهيا بفرست / بهر فرج و ظهور مهدي صلوات . . .

برخاتم اوصياء مهدي صلوات

 برصاحب عصر ما مهدي صلوات

 خواهي كه خداوند بهشتت ببرد

 بفرست توبر حضرت مهدي صلوات

بر چــــهره دلرباي مهـــدي صلوات   بر جـــذبه هر نگاه مهـــدي صلـوات

مارا نبود چو هديه اي لايق دوست   بر ســــجده هر نماز مهدي صلوات

...............................................................

مولود نيمه شعبان آمده است؛ آن آبي زلالِ محبّت، آن شاهكار جاودانه خلقت، آن سبزِ سبزِ سبز از ديار ملايك، آن كهكشانِ شيري فطرت، آن يوسف ديار غريبان زندگي آن چشمه چشمه نور، آن خوشه خوشه عشق... آنكه در سرسراي پهنه گيتي، بر آيت عفاف، بر قدس و پاكي و شفّافي و نجابت و شهزادگي يعني ترجمان كوچكي از نام پر اُبهت نرجس، لبخند مي‏زند...
اينك در همسرائي زيباي دوستان، شادباش ميلاد را عرضه محضرش مي‏داريم و سرود ويژه‏اي را تقديم محضرتان مي‏كنيم. اين شما و اين سرود...

صبحي دگر مي آيد اي شب زنده داران

از قله هاي پر غبار روزگاران

از بيكران سبز اقيانوس غيبت

مي آيد او تا ساحل چشم انتظاران

آيد به گوش از آسمان: اين است مهدي

خيزد خروش از تشنگان: اين است باران

با تيغ آتش مي درد آن وارث نور

در انتهاي شب گلوي نابكاران

از بيشه زار عطرهاي تازه آيد

چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران

آهنگ ميدان تا كند او، باز ماند

در گرد راهش مركب چابك سواران

آيينه آيين حق، اي صبح موعود

ماييم سيماي تو را آيينه داران

ديگر قرار بي تو ماندن نيست در دل

كي مي شود روشن به رويت چشم ياران؟

در آخر برنامه همه با هم  دعا ي امام زمان " عج " را زمزمه مي كنيم . اللهم ...

 

زمين دلتنگ و مهدى بيقراراست‏ / فلك شيدا، پريشان روزگار است‏

دلا، آديـنه شد، دلبر نيامد / غروب انتظارم سرنــيامد

همه دلها پر از آه  وغم و درد / همه آلاله‏ها پــژمرده و زرد . . .

.

اي چاره ي درخواستگان ادركني / اي مونس و يار بي كسان ادركني

من بي كسم و خسته و مهجور و ضعيف / يا حضرت صاحب الزمان ادركني . . .

.

عمريست كه از حضور او جا مانديم / در غربت سرد خويش تنها مانديم

او منتظر است تا كه ما برگرديم / ماييم كه در غيبت كبري مانديم . . .

 

اين ديده نيست قابل ديدار روي تو/ چشمي دگر بده كه تماشا كنم تو را

تو در ميان جمعي و من در تفكّرم/ كاندر كجا روم و پيدا كنم تو را . . .


برخيز كه منجي جهان مي آيد

آن حجت حق امير جان مي آيد

شد دامن نرگس از گلستان حسن

گل ريز كه صاحب الزمان مي آيد




اولين جلسه هم انديشي در شهرستان خمينم


   اولين جلسه شوراي ديني وفرهنگي ديني شركت آب و فاضلاب استان مركزي با حضور حجت اسلام والمسلمين حسيني نماينده ولي فقيه و امام جمعه شهر خمين ، مهندس عبدالرضا خليلي مدير عامل و اعضاي شوراي فرهنگي شركت آبفا ، در بيت امام خميني(ره) در شهر خمين برگزار گرديد.

   به گزارش روابط عمومي شركت آب و فاضلاب استان مركزي حجت اسلام والمسلمين حسيني امام جمعه شهر خمين كه به عنوان ميهمان ويژه در اين نشست حضور داشت با اشاره به ماهيت فعاليت هاي  شركت  آب و فاضلاب استان مركزي ، از زحمات اين شركت و امور آبفا شهرستان خمين در اجراي برنامه هاي ديني و فرهنگي قدرداني نمود و اين اقدامات را ارزشمند و رضايت بخش عنوان كرد.  

    وي ضمن اشاره به لزوم فرهنگ سازي مصرف بهينه آب به عنوان يك اقدام فرهنگي لازم و موثر در حفاظت از منابع آبي كشور و پاسداشت آن براي نسل هاي آينده  از تلاش هاي شركت آبفا در اجراي برنامه هاي فرهنگي مديريت مصرف آب در استان قدرداني نمودو افزود: در دين اسلام همواره به جلوگيري از اسراف به ويژه مصرف بي رويه آب سفارش شده به طوريكه پيامبر اكرم (ص) فرموده اند: آب را هدر ندهيد اگرچه در كنار نهري از آب بوديد.

   در ادامه اين جلسه مهندس عبدالرضا خليلي مدير عامل شركت آب و فاضلاب استان مركزي  اهميت مسائل فرهنگي را مهم تلقي نموده و عنوان نمود: ما بايد از تمام فرصت ها براي انجام امور و فعاليتهاي فرهنگي استفاده نمائيم.

   وي با بيان اينكه تاكنون فعاليت هاي چشمگيري از سوي فعالين فرهنگي و ديني شركت صورت گرفته است ، گفت : فعاليت هاي فرهنگي و ديني از جمله اولويت هاي اين شركت محسوب مي شود و در شوراي فرهنگي و ديني ستاد شركت ، تاكنون تصميمات مهمي در راستاي پياده سازي برنامه هاي فرهنگي و ديني ابلاغي از سوي شركت مهندسي آب و فاضلاب كشور و همينطور برنامه هاي ابلاغي ستادهاي صيانت از حقوق شهروندي و عفاف و حجاب و امر به معروف و نهي از منكر تصويب و مورد اجرا قرار گرفته است.

     در ادامه اين جلسه منصور ربيعي مسئول  امور فرهنگي و ديني شركت آب وفاضلاب استان مركزي ضمن ارائه گزارش عملكرد فعاليتهاي فرهنگي و ديني صورت گرفته در ستاد شركت و امورهاي تابعه در سال گذشته ، بر عزم جدي امور فرهنگي و ديني شركت در راستاي فعاليت هاي اين امور در سال جديدو استمرار فعاليت ها تاكيد كرد.

    در پايان اين جلسه ضمن اعضاي اين شورا به طرح ديدگاه ها و مسائل مد نظر خود در اين حوزه پرداختند.

تبريك روز كارگر

 

روز كارگر بر تمامي كارگران زحمت كش صنعت آب و برق مبارك باد

 
11 ارديبهشت ماه فرصتي است تا از خدمات ارزنده قشر پرتلاش كارگران جامعه تقدير كنيم. كارگراني كه از شريف‌ترين طبقه اجتماع هستند و حركت دست و بازوي آنها است كه باعث گردش چرخ‌هاي اقتصاد كشور و امتداد رگ‌هاي حيات در پيكر هستي مي‌شود.
همانا كار، مايه استواري اقتصاد كشور است و چشمه سارِ زندگي با كار و تلاش است كه جلا و روشني مي‌يابد. كارگران، پيشگامان اين حياتِ نشاط آفرينند و معتقديم اقتصاد كشور مرهون تلاش بخش توليد است و رمز اقدام و عمل به اقتصاد مقاومتي نهفته در همت كارگران عزيز و خدوم است.