سوم خرداد

گزارشي از كارها و عملكرد شوراي فرهنگي و ديني

سوم خرداد

خرمشهر و حماسه مقاومت

خرمشهر، حكايت مقاومت روزهاي نخست جنگ تحميلي و سرگذشت سلحشوراني است كه با دست خالي، متجاوز مسلح را در بيش از يك ماه نبرد به روز سياه نشاندند و جسم خود را سنگر كردند تا از كيان اسلامي و سرزمين ايران دفاع كنند . ارتش بعثي در فكر تصرف سريع اين شهر و از آنجا محاصره و تسخير آبادان بود، همچنين رؤيايي هجوم همه جانبه به دشت هاي خوزستان و سيطره بر اهواز را در ذهن مخدوش خويش مي پرورانيد اما هيچ وقت فكر نمي كرد در خرمشهر تلفات سنگيني را متحمل شود و چون موفق نشدند از طريق جاده شلمچه و صد دستگاه و انبارهاي عمومي، بندر شهر را تصرف كنند ناگزير گرديدند شهر را دور بزنند كه در آنجا هم مردم چون سدي استوار در برابر دشمن قرار گرفتند . با كدام معيار مي توان جنگ نابرابر تفنگ را با سلاح هاي سنگين و پيشرفته و ارتشي كار آزموده و تعليم ديده به قياس نشست و اگر نبود خيانت كساني كه دل در تعلقات دنيا داشتند و مشغول هواي نفس بودند دشمن كينه توز براي هميشه نابود ومايوس مي گرديد . وقتي بخشي از خرمشهر اشغال گشت دلاوران، سنگرهاي مقاومت را به آن سوي كارون و اروند بردند و به انتظار روزهاي فتح و ظفر نشستند البته آنان از خيانت منافقين و ليبرال ها كه به ظاهر براي دفاع از انقلاب آمده بودند و در باطن مي خواستند مقاومت نيروهاي ارزشي را مخدوش سازند، رنج فراوان مي بردند. خرمشهر قهرمان پس از 35 روز مقاومت قهرمانانه، به دست دژخيمان بعثي اشغال شد.

 

در سايه سار قلم

به نخل هاي بي سرت فكر مي كنم كه گلوله هاي ستمگر را تاب آوردند و از پا نيفتادند.

به مردان و زنان دليرت مي انديشم كه ديوار محاصره را درهم شكستند و از هر ذره خاكت، خورشيدي برآوردند. به تو فكر مي كنم و حماسه ات را بر دروازه هاي استقلال، اشك شوق مي ريزم.

ايستادي؛ آنچنان كه كوه، توفان هاي هرزه گرد را. خشت خشت جانت، بانگ تكبير شد و فريادهاي سرمست متجاوزان را تكه تكه بر زمين ريخت.

ايستادي و آموختي مان كه بر پنجره هاي شكسته نيز آفتاب طلوع مي كند. نامت، تا هميشه آذين عزتمان باد!

دوباره نخل ها متولد شدند و عطر رطب هاي تازه، كام شهر را شيرين كرد.

ايستادي و آموختي مان كه بر پنجره هاي شكسته نيز آفتاب طلوع مي كند. نامت، تا هميشه آذين عزتمان باد!

دوباره نخل ها متولد شدند و عطر رطب هاي تازه، كام شهر را شيرين كرد.

تمام اروندرود، براي شادي خرمشهر، كل كشيد.

خليج فارس، تا آستانه بندر آمد و به شهر، سلام داد.

همه ويرانه ها زيبا شدند و پنجره ها از زير آوارهاي فراموشي، سر برآوردند و «به آفتاب سلامي دوباره دادند.» خرداد، غرق هياهو شد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.