قيام 15 خرداد

گزارشي از كارها و عملكرد شوراي فرهنگي و ديني

قيام 15 خرداد

قيام پانزدهم خرداد 1342 ريشه درحوادثي دارد كه متعاقب تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در مهرماه 1341 به وقوع پيوسته اند. ناگفته نماند اين لايحه نيز، خود روايت و بخش ديگري از اصلاحات مورد نظر امريكا در اواخر دهه سي بود كه به علت مخالفت ايت الله بروجردي با اصلاحات ارضي به تعويق افتاده بود. ايت الله بروجردي در پاسخ به فرستاده شاه كه گفته بود: ما مجبور به انجام اصلاحات ارضي هستيم و كشورهاي همسايه نيز دست به چنين اصلاحاتي زده اند، گفته بود: كشورهاي همسايه، اول جمهوري شده بعد چنين اصلاحاتي را انجام داده اند اينجا كه هنوز سلطنتي است.[65]

اما با رحلت معظم له در فروردين 1340، مرجعيت يك دست و مطلق شيعيان بويژه ايرانيان، از ميان رفت و بتدريج مقام مرجعيت يا به نجف اشرف منتقل و يا در بين تعدادي از مراجع قم از جمله امام خميني تقسيم گرديد. شاه نيز كه اصلاحات مذكور را تا زمان حيات ايت الله بروجردي به تعويق انداخته بود، بلافاصله پس از رحلت ايشان، با انتصاب دكتر علي اميني به نخست وزيري در ارديبهشت ماه 1340 درصدد اجراي آنها برآمد. اميني براي آسوده شدن از مخالفت هاي احتمالي علماي قم عليه اصلاحات به قم رفت و با مراجع آن شهر ديدار و به طور خصوصي گفت و گو كرد: به هر ترتيبي كه بود اصلاحات ارضي در بيستم دي ماه همان سال به تصويب رسيد و به اجرا درآمد، امام خميني كه از يك سو ابعاد و نتايج اصلاحات را در هاله اي از ابهام مي ديد و از سوي ديگر از متهم شدن به طرفداري از زمين داران مي هراسيد، مخالفتي علني با اصلاحات نكرد و به انتظار تحولات بعدي نشست. با اين همه شاه كه از افزايش قدرت علي اميني و نيز اعتماد كامل آمريكا به او در انجام اصلاحات، نگران به نظر مي رسيد به تكاپو افتاد و در سفري به امريكا به دولت مردان آن كشور قول داد كه حاضر است خودش اصلاحات را انجام دهد. بدين ترتيب اميني در 27 تيرماه 1341 استعفا داد و اسدالله عَلَم به جايش نشست. عَلَم تحصيلات عاليه نداشت و در ميان مردم و مخالفان سياسي چهره خوش نامي نبود، با اين وجود، نفوذ بي نظيري در امور كشور داشت و از نزديكترين و مورد اعتمادترين دوستان شاه به شمار مي رفت،[66] او كه مأمور اجراي اصلاحات شده بود در 16 مهر 1341، لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را به تصويب رساند. در اين طرح حق رأي بانوان در انجمن ها تصريح گرديد، قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و

انتخاب شوندگان حذف شد و در مراسم سوگند انتخاب شوندگان، ذكر «كتاب آسماني» به جاي «قرآن»، كافي دانسته شد.[67]

امام خميني، در اين مرحله به واكنشي سريع و قاطع اقدام نمود و با دعوت ايات عظام _شريعتمداري، گلپايگاني، مرعشي _به منزل مرحوم ايت الله حائري، موضوع را به بحث و تصميم گيري گذاشت. او در اين جلسه، دورنماي نقشه هاي رژيم شاه را خانمانسوز و مأموريت او را پاسداري از منافع استعمار و امپرياليسم كه با نابودي اسلام و ملت مسلمان همراه است قلمداد نمود. و چنين تصميم گرفته شد كه علاوه بر تلگرام ابراز مخالفت با شاه، علماي تهران و شهرستان ها را در جريان امر قرار داده و دعوت به مقابله با دولت نمايند. شاه در پاسخ، خود را تبرئه و مسأله را به دولت احاله مي نمايد، امام خميني در اعتراض به «عَلَم»، بدون آنكه القابي براي او ذكر كند، با لحني شديد به نصيحت او پرداخته و ضمن رو در رو قرار دادن ملت و دولت، اعتراضات را فراتر از تصويبنامه ياد شده مي برد. سرانجام با پافشاري امام خميني و اعتراضات مستمر كه در ديدار با مردم و مكاتبه با برخي از علما ابراز مي شد، علم در تلگرافي به سه تن از مراجع-غير از امام خميني- با خواست هاي آنان

موافقت مي نمايد. امام خميني با كافي نشمردن اين واكنش و ضروري دانستن لغو طرح مزبور در هيأت وزيران، موضوع جديد «خطر صهيونيسم» را به ميان مي كشد كه به تعبير ايشان در ايران در شكل «حزب بهايي» ظهور نموده است و از «عدم آزادي مطبوعات» و «نابساماني زندگي مردم» سخن به ميان مي آورد. سرانجام، با عقب نشيني كامل دولت و لغو رسمي تصويبنامه در آذرماه، دامنه نزاع در اين مرحله فروكش مي كند.

در دي ماه همين سال، شاه اعلام مي كند كه قصد دارد اصول ششگانه اي را كه بعداً از آن با عنوان «انقلاب سفيد» ياد كرد، به رفراندوم بگذارد؛ الغاي رژيم ارباب رعيتي، ملي كردن جنگل ها، فروش سهام كارخانجات دولتي، سهميم كردن كارگران در منافع كارگاه هاي توليدي و صنعتي و اصلاح قانون انتخابات، مفاد اصول ياد شده بود. به رغم تلاشهايي كه شاه در دعوت مراجع و جلب نظر آنها در عدم مخالفت و ابراز حمايت از حركت مزبور نمود، در پي توجه شاه به ابعاد سياسي طرح و اظهار اينكه ناگزير از اجراي رفرمهاي ياد شده است، امام خميني به عنوان مخالفي سرسخت، دست به واكنش مي زند. ششم بهمن 1341، به عنوان روز رفراندوم يا به تعبير شاه «تصويب ملي» اعلام مي شود و در مقابل امام خميني، در پاسخ به استفتاي جمعي، بنا به اشكالاتي كه برمي شمارد- نظير پيش بيني نشدن آن در قانون، روشن نبودن مقام صالحه اجراي آن در قانون، كم بودن مهلت بررسي، كافي نبود معلومات رأي دهندگان براي بررسي و وجود جو زور و فشار – آن را تحريم مي كند.[68] به دنبال انتشار اعلاميه امام خميني و ديگر مراجع،[69] پاره اي اغتشاشات و تظاهرات در تهران و قم رخ مي دهد[70]و شاه درصدد برمي ايد با سفر به قم در جهت كنترل اوضاع اقدام نمايد. ولي در سفر خود به قم با عدم استقبال و بي اعتنايي مواجه مي شود و در واكنش بدين وضع، طي يك سخنراني روحانيت را با تعابير موهن «ارتجاع سياه» و بدتر از «ارتجاع سرخ» مورد حمله قرار مي دهد.[71] سرانجام در 6 بهمن، رفراندوم انجام گرديده و اعلام مي شود كه اصول پيشنهادي شاهنشاه به تصويب ملت رسيد. كندي رئيس جمهور وقت آمريكا پيروزي شاه را تبريك مي گويد[72] و سفير انگليس رضايت ملكه انگليس را به عَلَم اعلام مي نمايد و راديو مسكو برنامه اصلاحي شاه را مي ستايد. امام خميني به علما و مراجع پيشنهاد مي كند در ماه رمضان – كه از 8 بهمن آغاز مي شد- از شركت در

نماز جماعت و سخنراني خودداري نموده، همه مساجد كشور تعطيل گردد و دلايل آن نيز به دنياي اسلام اعلام شود. به دنبال اين حركت وضعيت فوق العاده اي در كشور پديد آمده و مساجد در پاره اي از شهر ها تعطيل مي گردد و ماه رمضان در هاله اي از ترديد و سكوت آغاز مي گردد. در عيد فطر همان ماه -7 اسفند- امام خميني با صدور اعلاميه اي نوروز 1342 را عزاي عمومي اعلام مي كند و در جلسه اي با مراجع و علماي قم از آنها نيز درخواست مي نمايد چنين اقدام كنند كه برخي با اين اقدام مخالفت مي نمايند، ولي مألاً ايات عظام ميلاني، شريعتمداري، روحاني و بهبهاني در اعلاميه هاي جداگانه و چهل و شش نفر از علماي سرشناس تهران در اعلاميه مشترك، عيد نوروز را عزاي عمومي اعلام مي كنند.[73] اين واكنش وضعيت ويژه اي را در كشور پديد مي آورد و سرآغاز دور تازه اي در مسير تحولات اين مقطع مي گردد.

عصر دوم فروردين، هنگام برگزاري مجلس سرگواري امام صادق(ع) از طرف ايت الله گلپايگاني، نيروهاي شاه به مدرسه فيضيه هجوم مي برند و با حمله به طلاب و به گلوله بستن مدرسه، اثاثيه حجره ها را در وسط مدرسه به آتش مي كشند. در اين حادثه

عده اي از طلاب كشته و زخمي شدند. در همين روز حمله مشابهي نيز به مدرسه طالبيه تبريز صورت مي گيرد. اين واقعه طنين خود را در كشور بازيافت؛ نماز جماعت مساجد تهران و پاره اي ديگر از شهرها تا يك هفته تعطيل شد[74]علماي نجف، كربلا و مشهد با صدور تلگرام هايي واكنش نشان دادند و ايت الله خويي و شيرازي، شاه را عامل اين جنايت تلقي نمودند و ايت الله حكيم تقاضاي مهاجرت مراجع ايران به نجف به عنوان اعتراض به شاه را نمود. رژيم شاه تلاش نمود واقعه را درگيري ميان مردم و دهقانان از يك سو و روحانيان از سوي ديگر، بر مسر مسأله اصلاحات ارضي و حق رأي بانوان معرفي نمايد. شاه براي تحقير روحانيان، دستور داد آنها به خدمت وظيفه اعزام شوند.[75] در مقابل، امام خميني از اين امر استقبال نمود و طلاب را دعوت به فراگيري خوب تعليمات نظامي كرد.

امام خميني به مناسبت چهلم حادثه فيضيه دعوت به برگزاري مجلس ختم نمود و روز بعد در بيانات آغاز درس حوزه، دولت را مورد حمله قرار داد. وي در همين زمان علماي نجف و قم را نيز مورد عتاب قرار مي دهد. مذمت دولت در رابطه با حمايت از فرقه بهايي و يادآوري خطر نزديكي ايران به اسرائيل از مضامين مورد تأكيد امام خميني در اظهارات خود بود، و لحن كلام او آشتي ناپذير و حملات او بي امان مي نمود و هيچ گونه طريق مصالحه اي را نمي پذيرفت.[76] ايشان پيش از آغاز محرم، وعاظ را مورد خطاب قرار داد و از آنها خواست سياست هاي ضد اسلامي شاه و همدستي او با اسرائيل را مورد انتقاد قرار دهند. ساواك نيز متقابلاً عده اي از وعاظ را احضار نمود و از آنان خواست به سه مطلب اشاره نكنند؛ 1. بر ضد اعلي حضرت سخني نگويند. 2. بر عليه اسرائيل مطلبي نگويند. 3. نگويند اسلام و قرآن در خطر است. امام خميني بار ديگر اين حركت را مورد حمله قرار مي دهد و بر همان مطلب، بيش از پيش تأكيد مي ورزد.[77]

امام خميني از آغاز محرم در منزل خود مجلس روضه خواني منعقد مي كند و هر شب نيز به يكي از مجالس سوگواري محله هاي قم سر مي زند. پيشتر به مراجع و علماي قم نيز پيشنهاد كرده بود تا در روز عاشورا در مدرسه فيضيه سخنراني نموده و از مظالم رژيم سخن گويند. در اين زمان، غليان و التهابي در شهر پديد آمده و بسياري نيز از ديگر شهرها به قم آمدند. بعد از ظهر عاشورا – 13 خرداد- امام خميني به طرف مدرسه فيضيه رهسپار شد. جمعيت بسياري در

اطراف فيضيه و در صحن حرم تجمع نمودند. اكنون اين امام بود كه واكنشهاي او امواج اجتماعي را به حركت در مي آورد؛ وي در سخنراني كوبنده خود، حادثه حمله به فيضيه را مورد مؤاخذه قرار مي دهد، به اسرائيل و نقش او در سياست ايران حمله مي كند، و به نصيحت شاه مي پردازد.[78] صبح اين روز در تهران نيز مردم به خيابان ها ريخته و در ميدان بهارستان و دانشگاه تهران تجمع مي كنند. روز بعد نيز تظاهرات و حركت هاي خياباني ادامه مي يابد. اين حركت ها در قم در شكل دسته هاي عزاداري تا پاسي از شب ادامه يافت. شاه ديگر دريافته بود كه موج هاي خروشان در دستان امام قرار گرفته و بدينسان تصميم مي گيرد با حذف او از صحنه، به هر شكل ممكن، به كنترل امور بپردازد. در نيمه شب 12 محرم-15 خرداد- مأموران نظامي به منزل امام هجوم آورده، او را دستگير نموده، به باشگاه افسران تهران و از آنجا به پادگان قصر منتقل مي نمايند، ولي اين حركت خود منشأ انفجارهاي بعدي مي گردد؛ در روز 15 خرداد با رسيدن خبر دستگيري امام، مردم در شهر به حركت در مي ايند، تظاهرات تبديل به شورش گسترده خياباني مي شود و دستجات مردم بي مهابا در مواجهه با نظاميان مستقر در شهر قرار مي گيرند. اكنون شهرهاي ديگري غير از قم و تهران نيز شاهد حركت مردم بودند. در خيابان هاي مركزي قم و تهران سيل جمعيت غيرقابل كنترل مي شود. به تعبير حسين فردوست از آنجا كه تظاهرات 15 خرداد امري سازمان نيافته و غيرقابل پيش بيني بود، تا يك روز پيش از آن نيز ساواك و شهرباني از آن بي اطلاع ماند و از اين رو ساواك و نيروهاي انتطامي و نظامي سخت غافلگير شدند و شاه شديداً به وحشت افتاد؛[79] بدينسان دستور آتش و كشتار خونين تنها راهي بود كه شاه در مواجهه با اين وضع پيش روي خود مي ديد. آتش گلوله و رگبار نظاميان در ميادين و خيابان هاي اصلي تهران و قم و قتل عام كفن پوشاني كه از ورامين به سمت تهران مي آمدند، آخرين تلاشهاي رژيم در فرونشاندن بحران بود. در عين حال، سركوب گسترده حرف آخر شد و «جنبش» مهار گرديد. گرچه اين جنبش با فرو خزيدن به درون لايه هاي اجتماعي در سال هاي بعد لبه هاي تيزتر خود را در سطوحي گسترده تر نمايان ساخت.

امام خميني در بازداشت، با استناد به اينكه استقلال قضايي در ايران وجود ندارد و قضات تحت فشارند، از پس دادن بازجويي خودداري كرد. علما و روحانيون در ايران و

عراق با صدور تلگرام هايي دستگيري امام خميني و ديگر روحانيون و كشتار مردم عزادار دوازدهم محرم را محكوم كردند. امام خميني در 4 تير ماه به زندان پادگان عشرت آباد منتقل شد و 40 روز در آنجا حبس_گرديد. در 29 تير ماه، همه روحانيون دستگير شده به استثناي امام خميني، شيخ بهاءالدين محلاتي و حاج آقاحسن قمي و دستغيب آزاد شدند. در 11 مرداد، امام خميني، محلاتي و قمي به يكي از منازل ساواك در داوديه تهران منتقل شدند. مردم به محض اطلاع، براي ديدار وي به محل اقامت روانه شدند و صف طويلي از ديداركنندگان پديد آمد. از روز بعد ملاقات با امام ممنوع اعلام شد و منزل به محاصره پليس درآمد، وي سه روز بعد به منزلي در قيطريه منتقل گرديد. امام در مدت اقامت در اين محل، از طريق آمد و شد نزديكان اخبار را درمي يافت و دستورات و توصيه هاي خود را انتقال مي داد. در 15 فروردين 1343، پس از سالگرد واقعه فيضيه و پيش از ماه ذيحجه و محرم، امام پيام آزادي خود را دريافت نمود، از قيطريه خارج گردانيده و به منزل خود در قم منتقل شد. خبر آزادي امام موجي از شادي آفريد و ديداركنندگان را از قم و شهرهاي ديگر، به سمت منزل او روانه ساخت. دولت نيز آزادي امام را نتيجه علايق مذهبي رژيم و احترام به مقامات روحاني تفسير نمود.

امام خميني به انتقادات خود از رژيم ادامه مي دهد و در ديدار با دستجات و گروه هاي مختلف به ايراد سخنراني در اعتراض به وضع موجود و تأسف از حادثه فيضيه و نگراني از ادامه روابط ايران با دولت اسرائيل مي پردازد و اظهارات شاه مبني بر مخالفت روحانيت با ترقي و تمدن را پاسخ مي گويد. همچنين علما و روحانيان را در قم و ديگر شهرها دعوت به برگزاري جلسات هفتگي به منظور بررسي رويدادهاي سياسي كشور مي نمايد. از سوي ديگر تلاش مي كند ارتباط و اتحاد ميان مراجع و اتخاذ رويه واحد از سوي آنان در امور مهم كشور را تشويق نمايد.[80]

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.