خطبه دوازدهم و سيزدهم نهج البلاغه

گزارشي از كارها و عملكرد شوراي فرهنگي و ديني

خطبه دوازدهم و سيزدهم نهج البلاغه

متن خطبه دوازدهم از نهج البلاغه

و من كلام له عليه السلام لما أظفره الله بأصحاب الجمل

وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَدِدْتُ أَنَّ أَخِي فُلَاناً كَانَ شَاهِدَنَا لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِكَ

 

فَقَالَ لَهُ عليه السلام أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدْ شَهِدَنَا وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَانُ

ترجمه:

نيّت جهاد

پس از آنكه خداوند امام را در نبرد جمل بر دشمن پيروز كرد، يكي از يارانش گفت: كاش فلان برادرم شاهد پيروزيت بر دشمن بود. امام فرمود: «آيا دل برادرت با ماست». گفت: آري. فرمود: او با ما و در جمع ياران ماست، و بالاتر آنكه گروههايي كه در پشت پدران و زهدان مادرانند، در شمار اين سپاهند كه بزودي زمانه آنان را به صحنه آورَد و ايمان بدانان نيرو گيرد.

 

متن سيزدهم از نهج البلاغه

و من كلام له عليه السلام في ذم البصرة و أهلها

كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا (وَ فِي رِوَايَةٍ) وَ ايْمُ اللَّهِ لتغرقن بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ (وَ فِي رِوَايَةٍ) كَجُؤْجُؤِ طَيْرٍ فِي لُجَّةِ بَحْرٍ

ترجمه:

در نكوهش بصره و بصريان

سرزنش مخالفان


شمايان لشكريان آن زن بوديد، و از شتر او فرمانبري كرديد، و به نعره آن زبان بسته پاسخ داديد، و آنگاه كه از پاي افتاد گريختيد. اخلاقتان ناپسند، پيمانتان سست، آيينتان دو رويي، و آبتان شوراب. آن كس كه بين شما مانَد، كيفر گناهي است كه بيند و آنگاه كه كوچ كند، دوباره مشمول رحمت خدا گردد. گويي مي‏بينم كه مسجدتان در سيلاب فرو رفته و جز بلنداي آن چونان سينه كشتي چيزي نمانده است، و خداوند از فراز و نشيب بر آن عذاب فرستاده و آنجا هرچه هست در آب شده است. و در روايت ديگر: سوگند به خدا، شهرتان در آب رود، گويي مسجد آن را چونان سينه كشتي يا شتر مرغ خوابيده مي‏بينم. و در روايت سوم: بسان سينه پرنده در ميانه دريا.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.