هفته نهم
خطبه 9 نهج البلاغه
متن ، ترجمه و معني فارسي الفاظ
وَ مِنْ كَلامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
وَ قَدْ اَرْعَدُوا وَ اَبْرَقُوا ، وَ مَعَ هَذَيْنِ الْاَمْرَيْنِ الْفَشَلُ ، وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّي نُوقِعَ ، وَ لَا نُسِيلُ حَتَّي نُمْطِرَ .
ترجمه فارسي خطبه 9
واز سخنان آن حضرت عليه السّلام است
خروشيدند و تهديد كردند، و همراه اين دو كار سستي است. و ما تا چيره نباشيم نمي خروشيم، و تا نباريم روان نمي گرديم.
معني فارسي الفاظ خطبه 9
«قَدْ» = حرف مختصّ به فعل متصرّف خبري مثبت و مجرّد از جازم و ناصب است ، اين حرف در فعل پس از خود عمل نمي كند و فقط قسم بين آن و فعل فاصله مي شود و همراه با فعل مضارع يا افاده ي معني توقّع مي كند ، و يا تقليل ، و يا تكثير ، و با فعل ماضي يا افاده ي معني تحقيق مي كند ، و يا تقريب فعل ماضي به حال. «اَرْعَدُوا» = فعل ماضي، جمع مذكّر غائب، باب اِفْعَال از ريشه رعد، «رَعَدَ -ُ رَعْداً : بانگ زد و غرّيد، ترسانيد.» ، «اَرْعَدَ إرْعاداً ﻫ = او را وعده ي بد داد و تهديد كرد.» ، غرّيدند، تهديد كردند. «اَبْرَقُوا» = فعل ماضي، جمع مذكّر غائب، باب اِفْعَال از ريشه برق، «اَبْرَقَ إبْراقاً = بيم داد و تهديد كرد.» ، بيم دادند و تهديد كردند.«مَعَ» = با، همراه. اسمي است مفيد معني مصاحبت و همراهي دو چيز با هم، و در دو مورد به كار مي رود : 1- مضاف و ظرف است كه بر مكان يا زمان اجتماع دلالت دارد. يا مُرادف با عِنْدَ است به معني نزد. 2 - غير مضاف است كه در اين صورت اسمي است مقصور و منصوب و منوّن براي مثنّي و جمع مانند «جاءا معاً : آن دو با هم آمدند» و «جئن معاً : آن زنان با هم آمدند».
«هَذَيْنِ» = «ها» : براي تنبيه است، «ذَيْنِ» اسم اشاره نزديك، مثنّي، اين دو
«اَمْرَيْنِ» = مثنّي اَمْر: مصدر و - دستور، فرمان، دستور دادن. فرمودن. - حال. شأن. كار
«فَشَل» = مصدر، ثلاثي مجرّد، «فَشِلَ -َ فَشَلاً = سست شد و در هنگام سختي يا جنگ ترسيد.» ، سستي «لَسْنَا» = نيستيم. فعل ماضي، متكلّم مع الغير از لَيْسَ ، لَيْسَ بر نفي حال دلالت دارد و غير از حال را نيز بنا بر قرينه نفي مي كند. لَيْسَ از افعال ناقصه است و فعل غير متصرّفي است كه مانند كانَ اسم را مرفوع و خبر را منصوب مي كند. گاهي ليس براي استثنا به كار مي رود. ليس بر جمله فعليّه و يا بر مبتدا و خبري كه هر دو مرفوع باشند داخل مي شود و در اين صورت اسم آن ضمير شأن و جمله ي پس از آن به عنوان خبر در محل نصب است، حرف باء براي تأكيد نفي بر سر خبر ليس در مي آيد و خبر را لفظاً مجرور و محلاً منصوب مي سازد «ليس اللهُ بظالمٍ : خدا ستمگر نيست».
«نُرْعِدُ» = فعل مضارع، متكلّم مع الغير از باب اِفْعَال، ريشه رعد، «اَرْعَدَ إرْعاداً ﻫ = او را وعده ي بد داد و تهديد كرد.» ، مي غرّيم، تهديد مي كنيم.
«حَتَّي» = حرف جرّ است براي انتهاي غايت . تا. اگر بعد از حَتّي فعل مضارع درآيد حتّي به معني «كَيْ : براي اينكه» است و فعل مضارع را به تقدير اَنْ ناصبه منصوب مي كند. - : گاهي حرف عطف است و مابعد خود را تابع ما قبل خود مي كند. - : گاهي حرف ابتدا است. يكي از مواقعي كه حرف ابتدا است زماني است كه پس از آن فعل ماضي مي آيد.
«نُوقِعَ» = فعل مضارع منصوب، از ريشه وقع، باب اِفْعَال، «اَوْقَعَ إيقاعاً : چيرگي وغلبه يافت.» ، چيره مي شويم، چيرگي و غلبه مي يابيم.
«نُسِيلُ» = فعل مضارع ، متكلّم مع الغير، باب اِفْعال، از ريشه سيل (اجوف يائي) ، «سالَ -ِِ سَيْلاً و سَيَلاناً و مَسيلاً و مَسالاً الْماءُ = آب روان شد. - ت عَلَيهِمُ الخَيلُ = سواران از هر سوي به طرف آنان روان شدند.» - «اَسالَ إسالةً ﻫ = آن را جاري و روان كرد.»
«نُمْطِرَ» = فعل مضارع منصوب، متكلّم مع الغير، باب اِفْعال، از ريشه مطر، «اَمْطَرَ إمْطاراً» = باران باريد.
- شنبه ۱۰ مهر ۹۵ ۰۸:۱۷ ۲۳ بازديد
- ۰ نظر