خبر انفجار در دفتر حزب جمهوري و شهادت جمعي از دوستان و ياران انقلاب وقتي به آيت الله خامنهاي مي رسد كه ايشان از روز قبل در اثر سوء قصد، در بيمارستان بستري شده بودند. همين جاست كه سبزواري زاويه ديد شعر خود را پيدا ميكند و شعر سرود، ميشود زبان حال رهبر انقلاب وقتي كه در تب شديد بيمارستان، خبر سوگ ياران خود را ميشنوند:
خواهم ز سوز دل به سوگ جان نشينم
در بستر تب با غم جانان نشينم
اندوه را با غمگنان در دل نشانم
افسوس را با همگنان بر خوان نشينم
پيمانه در كف گيرم از خونابه دل
با ياد سرمستان هم پيمان نشينم
رفتند ياران، چابك سواران
دشمن شكاران، آن حقگذاران
شد كاروان عشق و بر جا مانده ام من
رفتند همراهان و تنها مانده ام من
***
داغ شقايقهاي پرپر گشته دارم
هفتاد و دو پاكيزه پيكر كشته دارم
افسوس گل هاي به غارت رفته از باغ
اندوه ياران به خون آغشته دارم
بتوان حديث درد از شعرم شنيدن
كاين نامه را با خون دل بنوشته دارم
اي غمگساران، از هجر ياران
اشكم چو باران بارد به دامان
آري به خون آغشته ام اين خامه، آري
از سوز جان بنوشتهام اين نامه، آري
***
بگذار تا با ياد سيماي بهشتي
خونابه بارم در معزاي بهشتي
بگذار تا بر سر زنم دست تحسر
با ياد دين و دانش و راي بهشتي
بشكسته باد اهريمني دستي كه ببريد
سرو بلند گلشنآراي بهشتي
رفت آن دلاور، آن يار رهبر
دمساز امت، غمخوار كشور
هرگز مبيناد از شرار غم رهايي
آن كس كه آتش زد بدين حزب خدايي
***
دردا بهشتي رفت و با ياران خود رفت
سرباز حق در سنگر ايمان خود رفت
اسلام جانانش بد و جانش خميني
تا ملك جان جويد پي جانان خود رفت
سردار جمهوري اسلامي به خون خفت
آري، بهشتي بر سر پيمان خود رفت
آن مهربان رفت؛ از تن روان رفت
از سنگر عشق آن قهرمان رفت
آزاده مردان چون ز جان پيمان سپردند
ماندند بر پيمان خود تا جان سپردند
شعري از #حميد_سبزواري
- شنبه ۰۷ تیر ۹۹ ۱۲:۱۵ ۳۴ بازديد
- ۰ نظر