فاطمه

گزارشي از كارها و عملكرد شوراي فرهنگي و ديني

فاطمه

چندي است كابوس‏هاي شيطاني‏ام، امان لحظه‏هايم را گرفته است. چندي است گستره وجودم جولانگاه هواهاي نفساني‏ام شده است. چندي ايست كه در گذرگاه زمان رنگهايي ازجنس شيطان و تنش هايي از جدال ميان نفس اماره و نفس مكاره ام درگير و دارند،در گذر بدعت هاي نوبنياد، بي حجابي هاي بي بنيان، در گير و دار دردهاي مبهم دنيا براي بندگان اسير شده در هواي نفس روزگار، واي كه چه بد نشانه رفته است روح پاك زن را ، روح انسانهايي از جنس دختران، از جنس زناني كه به خلقت و افرينش خداوند در ايجاد اشرف مخلوقات كمك مي كنند، بخوان مرا، تا دوباره قيام كنم از خودم.

كابوس‏هايم را مچاله خواهم كرد؛ هر چند، هاجر عاطفه چنگ بياندازد بر دامن احساسم! هر چند اشك‏هاي ملتمسانه محبت، سد راه شعور شود! هر چند اسماعيل‏هاي كوچك و بزرگم، طاقتم را طاق كنند و كاسه صبرم را لبريز! مرا بخوان به سوي خويش تا خليل‏وار برخيزم از ميان شعله‏هاي سوزنده درونم و در «منا»ي عشق، خنجر بگذارم بر گلوي اسماعيلم.

حجاب راه، خودت هستي از ميان برخيز     خوشا كسي كه در اين راه بي‏حجاب رود

 چون غباري برخواهم خاست از ميان «تو» و ((من)) در ازدحام جنون «نفس»ام را سر مي‏برم،

 تا به تو برسم. مرا مي‏پذيري؟

مي خواهم دوباره پاك و مطهر شوم، دوباره مثل آن پرنده سبك بال همان مرغ ملكوت تو دوباره جهاد كبري بيافرينم ،  من زنم ،‌پاسدار حرمت قدمهاي حوا در بهشت در روي اين زمين ، در روي زميني كه شيطاني از جنس خثت و از جنس نكبت ،‌بساط كهنه فروشي ، فريب در كنار رودخانه پر از مواج آفرينش و زايش بندگي پهن كرده است و هر از گاهي از بساط كفر خويش نشانه اي سوي خلقت مي رود،

 من زنم ، همان پاسدار عصمت و پاكي دامن،  نجابت .‌ من همان زاده حوا هستم،‌كه روزي در معبد عظيم كبريايي خالق بي انتها شكوه و عظمت پاكي را تقوا را به گوش انسان زمزمه مي كرد.

 اين ذبح كوچك را قبول كن!

خدايا آن ستاره  كه خاستگاه زميني شدن انسان شد، فاطمه را  مي گويم، الگو قرارد ده براي قلبم كه هميشه ابتر مي ماند ازتنهايي هاي زمان،  او كه عرش نبوت را به خورشيد رسالت پدرش زنجير كرد، ستاره اي كه به جراحت آسمان و زخم زمان پيمان مودت داد، اي ام ابيها! اي مهربان ترين مادر، رنج كشيده خانواده،  حبيبه پدر،  حق و شفيعه ي حشر، نامت مثال حجر الاسود،قلبت مثال خورشيد تپنده دشت هاي سرزمين عرب ماندگار تنهايي ذهنهاست،  تو محور آسماني در حد فاصل عشق و  ايثارو اولين  راز خلقت در حسن كمال و جمال و رفتار . اي مادر ولايت ، اي بخشنده حرير گردنبند سخاوت به فقير دوره گرد.

 حمايت تو از اسلام اغاز ولايت بود و در نگاه تو مسير ولايت جهاني شد،دستانت مهربان دستاني بود براي گرفتن غبار از روي رخسار حيدر كرار علي (ع) و دعايت بدرقه پيروزي حرب هاي دشمنان، فتوحات مولا مزين بود به عطر دعاي خيرت، رهين مهرباني توست آنگاه كه به سلام و صلواتي فتح باب مي كردي براي جهاد در راه خد.

 هنوز خطابه هاي رسايت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاريخ مي تابد.

 پاره  تن رسول اكرم بودي، و همسر شير عرب، مادر دليران پسران رسالت شيعه در جهان، يگانه زن كوبنده كفر زينب، و جد فرزند نرگس زمان، يگانه ياور يكتا ،امير عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلي،

شرافت و عزت مرا با خود ببر به بقيع، مرا به سوي خاكي بكشان كه سراسر عطر وجودت فضا را پر مي كند و عشق رسيدن به تو انسان را مجنون، اهل عرش را به سجده و  ساكنان قدس را به مظلومي روحت به پاي روضه بي بي فاطمه ، قرين شعف نما مادراني را كه گمنام شهيد دادند، جوان مرد و رشيد تقديم به سرزمين ايران نمودند بي هيچ بهانه،.يا زهرا (س) در ايام شهادتت دلهايمان را به سوي بقيع پر داده ايم در اين هواي كه بوي شهادت  تورا مي دهد از ما و دل مادران زهرايي غافل مباش...

 

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.