بعثت پيامبر (صلّي الله و عليه و آله و سلّم)
بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يا برانگيخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترين فراز از تاريخ اسلام بوده و نزول قرآن كريم نيز از اين زمان آغاز ميگردد. كلمه بعثت به معناي «برانگيخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انساني از سوي خداوند متعال براي هدايت ديگران ميباشد.
همانطور كه از روايات اسلامي و مطالعات تاريخي برميآيد، مسأله بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اديان الهي با برخي از خصوصيات و نشانهها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسياري از اهل كتاب و پارهاي از اعراب مشرك نيز با آن آشنايي قبلي داشتهاند. نويد و بشارت ظهور پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم)، به تصريح قرآن در تورات و انجيل ذكر گرديده و حضرت عيسي (عليه السلام) نيز پس از تصديق توراتي كه به حضرت موسي (عليه السلام) نازل شده بود، به برانگيخته شدن رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بشارت داده است. همچنين در اين كتب، حتي به خصوصيات رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و يارانشان نيز اشاره شده است.
بنابراين (و همانگونه كه قرآن نيز ذكر مينمايد) دانشمندان اهل كتاب، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را همچون نزديكترين كسان خود ميشناخته اند. با مراجعه به تاريخ ميتوان افراد زيادي را يافت كه در انتظار ظهور و بعثت پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودهاند و افرادي از ميان آنها، حتي به اميد ديدار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به محل سكونت، مكان هجرت و يا حتي گذرگاه عبور و مرور آينده پيامبر هجرت كرده بودند كه به عنوان نمونه، ميتوان به "بحيراي راهب" اشاره نمود.
بنابر اين بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، حادثهاي بس بزرگ در سرنوشت هدايت بشري بوده و عظمت اين امر سبب ميشد كه خداوند متعال به عنوان مقدمه اين امر بزرگ، تربيت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ايشان را براي آينده دشواري كه در پيش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همين تربيت الهي بود كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در سالهاي قبل از بعثت نيز حالات فوق العاده معنوي و مشاهدات روحاني داشته و نتيجتاً ايشان تمام اين دوران را با پاكي و طهارت و معنويت سپري كردهاند. حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايند: "خداوند بزرگترين فرشته خود را از خردسالي پيامبر، همدم و همراه ايشان ساخت. اين فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههاي بزرگواري و اخلاق پسنديده و شايسته رهبري ميكرد."
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به خاطر همين حالات معنوي و طهارت روحي، ناگزير از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادي كه بر جامعه آن روز و بويژه در شهر مكه حاكم بود، رنج ميبردند. همچنين به منظور تفكر و عبادت در مكاني خلوت، مدتي محدود در سال را از آنها كناره ميگرفتند و به كوه حرا (كه در شمال شرقي مكه واقع است) ميرفتند. اين كنارهگيري براي حُنَفا و برخي يكتاپرستان قبل از پيامبر نيز وجود داشته است. گويند عبدالمطلب، جد بزرگوار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پايهگذار اين رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان براي خلوت و عبادت به كوه ميرفت و مستمنداني را كه از آنجا ميگذشتند، اطعام مينمود.
در واقع ميتوان گفت كه اين خلوتگزيني، زمينهاي براي تقويت هرچه بيشتر حيات روحاني رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و مقدمهاي براي بعثت و نزول وحي به آن حضرت به شمار ميرفته است.
در دوران اين خلوتگزينيها نيز همچون ساير مراحل گوناگون زندگي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) (كه پرورش يافته در خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و در دامان ايشان است)، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را همراهي مينمود و گاهي اوقات براي ايشان آذوقه و آب و غذا ميبرد.
پس از سپري شدن ايام عبادت، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مكه برگشته و پيش از اينكه به خانه خويش بازگردند، خانه خدا را طواف مينمودند.
اين حالات همچنان ادامه يافت تا اينكه سن آن حضرت به چهل سالگي رسيد و خداوند كه دل ايشان را برترين و مطيعترين و خاضع و خاشعترين دلها در برابر خويش يافت، ايشان را مبعوث كرد و به پيامبري گرامي داشت، تا به وسيله قرآني كه آن را روشن و استوار گردانيده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خويش هدايت كند.
نزول اولين وحي
به عقيده اكثر علماي شيعه، بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجديد بناي كعبه، اتفاق افتاد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين هنگام، چهل سال داشتند.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، طبق رسم خويش چند روزي بود كه براي عبادت و تفكر به غار حرا آمده بودند. در روز بيست و هفتم ماه رجب بود كه جبرئيل (يكي از چهار فرشته مقرب الهي و مأمور ابلاغ وحي از جانب پروردگار به پيامبران) به سوي ايشان نازل شد. او بازوي پيامبر را گرفت و تكان داد و گفت: اي محمد بخوان. پيامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئيل آيات آغازين سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود:
"بسم الله الرحمن الرحيم. اقرأ باسم ربك الذي خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربك الاكرم. الذي علم بالقلم. علم الانسان مالم يعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت كه بيافريد. آدمي را از علق بيافريد. بخوان و پروردگار تو ارجمندترين است. خدايي كه بهوسيله قلم آموزش داد و به آدمي آنچه را كه نميدانست، آموخت."
همراه اولين نزول وحي و در لحظه بعثت، حوادثي بزرگ اتفاق افتاد كه از آن جمله ميتوان به شنيده شدن صداي نالهاي اشاره نمود. حضرت علي (عليه السلام) در اين باره ميگويد: "صداي ناله شيطان را در هنگام نزول اولين وحي به آن حضرت شنيدم. عرضه داشتم: "يا رسول الله اين ناله چيست؟" فرمود: "اين شيطان است كه از اطاعت شدن مأيوس و نااميد شده و چنين به ناله در آمده است." سپس رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اضافه فرمود: "تو ميشنوي آنچه را من ميشنوم و ميبيني آنچه را كه من ميبينم الا اينكه تو مقام نبوت نداري و فقط وزير و كمك كار من هستي و از راه خير جدا نميشوي."
همانطور كه قبلاً نيز بيان شد، حضرت علي (عليه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوتگزينيهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همراه حضرت بودهاند و اين سخن امام علي (عليه السلام) در نهج البلاغه نيز به طور خاصي بيان ميدارد كه ايشان در لحظه نزول اولين وحي، در كنار پيامبر حضور داشتهاند. البته مطالعات تاريخي بيان مينمايد كه تنها شخصي كه در آن لحظات، پيامبر را همراهي نموده، امام علي (عليه السلام) بود و احدي جز ايشان، ادعاي همراهي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئيل پس از انجام وظيفه خود و ابلاغ آيات الهي، بار ديگر به آسمان بازگشت.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از نزول اولين وحي
همانطور كه در قسمتهاي پيشين اشاره شد، قبل از بعثت، به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) الهاماتي ميشد و ايشان حالات فوق العادهاي داشتند. اما كيفيت نزول اولين وحي بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و موضوع آن، بهطور كلي با الهامات قبل از بعثت ايشان متفاوت بود. و اين امر سبب شد تا حالات روحي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و در نتيجه حالات جسماني ايشان تغيير نمايد. براي اين تغيير حالت دو دليل را ميتوان برشمرد:
اولاً ايشان در هنگام نزول اولين آيات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بيشتر احساس كردند.
ثانياً در هنگام بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ايشان نهاده شد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در شرايطي موظف به ابلاغ رسالت الهي خويش به مردم گشتند كه جزيرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعي فراگرفته بود و در چنين شرايطي واضح بود كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خويش نه تنها مورد تكذيب و تهمتهاي ناروا و آزار و اذيت مشركين قرار ميگرفتند، بلكه آنان در مسير رسيدن پيام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به ساير مردم موانع بسياري را ايجاد خواهند نمود. مجموعه اين عوامل باعث دگرگوني حالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شد. اما خداوند نيز در اين شرايط پيامبرش را تقويت نمود و ايشان را براي به انجام رساندن مسئوليت عظيم رسالتش، بيش از پيش آماده ساخت.
بازگشت از كوه حرا
پس از اين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از كوه پايين آمدند و به سمت مكه و خانه خويش عازم شدند. هنگاميكه به خانه رسيدند ماجراي بعثت خويش را براي همسر گراميشان حضرت خديجه (سلام الله عليها) بازگو نمودند. خديجه (سلام الله عليها) نيز كه در سالهاي همسري با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آثار بزرگي و پيامبري در ايشان را ديده بود، گفت:
"به خدا ديرزماني است كه من در انتظار چنين روزي، بسر بردهام، و اميدوار بودم كه روزي تو رهبر خلق و پيغمبر اين مردم شوي."
نزول سوره مدثر
در همين روزهاي آغازين بعثت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بود كه در هنگام استراحت ايشان، جبرئيل براي بار ديگر بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد و آيات نخستين سوره مدثر را بر ايشان خواند كه:
"بسم الله الرحمن الرحيم، يا ايها المدثر، قم فأنذر، و ربك فكبر و ثيابك فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستكثر و لربك فاصبر
به نام خداوند بخشنده مهربان،اي كسي كه جامه به خود پيچيده اي، برخيز و قوم خود را از عذاب خدا بيم ده و خدا را به بزرگي ياد كن و لباست را پاكيزه دار و از ناپاكي دوري گزين و بر هركس احسان كني ابداً منت نگذار و براي خدا صبر پيش گير"
ميتوان گفت مفاد اين سوره اين است كه از اين پس، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد پيوسته به فكر بيم دادن مردم از نافرماني خداوند بوده و لحظهاي از آن غافل نباشد و بدين گونه بود كه اولين آيههاي كتاب آسماني دين اسلام به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد و ايشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزيده شدند.
نخستين مسلمانان
همانطور كه قبلاً به آن اشاره شد، حضرت علي (عليه السلام) به دليل نزديكي با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در غار حرا، همراه ايشان بودهاند كه لحظه نزول اولين وحي هم يكي از آن مواقع بوده است. پس بسيار طبيعي به نظر ميرسد كه حضرت علي (عليه السلام) كه از نزديك اين وقايع عظيم و مبعوث شدن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در غار حرا، از جانب خداوند متعال را نظارهگر بودهاند، در آنجا به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان آورده و به عنوان اولين مسلمانان، چه در ميان زنان و چه در ميان مردان ياد شوند.
خود ايشان نيز در چندين خطبه (در نهج البلاغه) كه در حضور عموم مسلمانان و بيشتر اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ايراد ميشد، ميفرمايند: "من بر فطرت يكتاپرستي متولد شدم و از ديگران به ايمان و هجرت سبقت گرفتم."
همچنين ميفرمايند: "هيچكس قبل از من به دعوت حق روي نياورده است."
در مورد اولين زن مسلمان نيز بايد گفت كه به اتفاق عموم مورخان اسلام، حضرت خديجه (سلام الله عليها) اولين زن مسلمان بودهاند، چون پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از مبعوث شدن با اولين كسي كه برخورد داشتهاند، حضرت خديجه (سلام الله عليها) بوده، ضمناً، همانطور كه در قسمتهاي قبل نيز بدان اشاره شد، ايشان در گفتار خويش تلويحاً پيامبري پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را تصديق نموده اند.
بعد از اين دو بزرگوار ميتوان به ابوذر غفاري كه جزو اولين مسلمانان بوده نيز اشاره كرد.
بعد از بعثت
پس از بعثت رسول خدا، جبرئيل از آسمان فرود آمد، آبي از آسمان آورد و طريقه وضو گرفتن و ركوع و سجود را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آموخت. همچنين ساير احكام و مسائل شرعي نيز توسط جبرئيل بتدريج بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل ميشد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز اين احكام را به نخستين مسلمانان آموزش داده و آنها هم اين اعمال را انجام ميدادند. به عنوان مثال در مورد نماز بايد گفت كه حضرت علي (عليه السلام) و حضرت خديجه (سلام الله عليها) كه اولين نمازگزاران بودند پشت سر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به جماعت ايستاده و نماز را اقامه ميكردند. گفته ميشود آنها نماز ظهر را در كنار كعبه ميخواندند ولي در مواقع ديگر در جاهاي ديگر اين فريضه را بجاي ميآوردند تا قريشيان متوجه آنها نشوند.
در اين مدت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بتدريج كار دعوت پنهاني خويش را آغاز كردند كه مشروح آن در قسمتهاي آينده خواهد آمد.
رجب


- پنجشنبه ۲۶ فروردین ۹۵ ۱۱:۲۲ ۱۸ بازديد
- ۰ نظر
بسم الله الرحمن الرحيم
تا مهر علي است نقش در سينه ي ما زنگار پذير نيست آيينه ما
تا بود چنين بود و چنين خواهدبود اين است نشان عشق ديرينه ي ما
به نام آنكه شعله ي عشق علي را در فانوس سينه ي پرمهر همه شيعيان جهان
روشن نمود.
سلام بر علي،
سلام بر عدالت علي،
سلام بر شجاعت و شهامت و رشادت علي،
سلام بر تو اي پدر مهربان كه گنجينه ي مهر و گنجور وفايي و
سلام بر شما عزيزاني كه بر علي و آل علي صميمانه عشق مي ورزيد.
آري، امروز درخت اميد به بر آمد و اشخاص فضل به در آمد،
آفتاب معرفت بر آمد و ماهروي عدالت در آمد.
خجسته مبلاد مولي الموحدين، اميرالمومنين، شاه ولايت، كوكب رخشان هدايت و نور
پرفروغ آسمان امامت، حضرت علي بن ابيطالب ( ع ) را تبريك و تهنيت عرض مي نماييم.
از فرمايشات گهربار آن حضرت است كه فرمودند:
الهي كفي بي عزا" ان اكون لك عبدا" و كفي بي فخرا" ان تكون لي ربا :
خدايا اين عزت مرا بس كه بنده توهستم و فخر و مباهاتم همين بس كه
تو پروردگار مني.
همچنين روز پدر را بر همه ي پدران شفيق و رفيق و صديق و مهربان و دلسوز و زحمتكش،
شادباش مي گويم.
پدر جان:
نگاهت معنويت،
وقارت انسانيت،
صلابتت حركت،
طمانينه ات تفكر
و بالاخره بيانت عروج مي بخشد.
تو را مي ستايم و دستان پرمهرت را مي فشارم.
روزت مبارك پدرجان،
دلت شاد و لبت خندان بماند برايت عمر جاويدان بماند
خدارا مي دهم سوگند بر عشق هر آن خواهي برايت آن بماند
تنت سالم ، سرايت سبز باشد برايت زندگي آسان بماند
- پنجشنبه ۲۶ فروردین ۹۵ ۱۱:۱۲ ۱۹ بازديد
- ۰ نظر
جشنواره نقش زنان در مديريت مصرف انرژي (آب و برق) به همت دفتر روابط عمومي شركت آب و فاضلاب استان مركزي و دفتر مديريت مصرف شركت توزيع برق و امور زنان و خانواده اين 2 شركت در روز پنجشنبه 19/1/94 همزمان با هفته زن برگزار گرديد.
به گزارش روابط عمومي شركت آب و فاضلاب استان مركزي مهندس عبدالرضا خليلي مدير عامل شركت در اين جشنواره با بيان سخناني گفت:مصرف سرانه آب در شبانه روز براي هر نفر در جهان 150 ليتر محاسبه شده ، در حالي كه اين ميزان در استان مركزي 242 ليتر در شبانه روز است.
وي اظهار كرد: در پنج سال گذشته با استفاده از توان فرهنگي رسانه ها با وجود هشت تا 9 هزار انشعاب جديد، مصرف آب تنها حدود 7 درصد رشد داشته است.
وي بانوان را از بازوهاي مهم ترويج الگوي صحيح مصرف و مديريت بهره وري آب معرفي كرد و گفت: بانوان در منزل بيشتر با مصرف آب در شستشو ظروف، پوشاك و منزل درگير هستند و يكي از عوامل اصلي تاثيرگذار در اين زمينه مي توانند باشند.
مهندس خليلي ضمن اشاره به اينكه پاييز سال گذشته بارندگي مناسبي در سطح استان رخ داد اما در سه ماه پاياني، بارندگي مناسب نبود و استان در ميزان بارش عقب مانده است افزود: مديريت مصرف بهينه آب بهترين گزينه براي توزيع مناسب آب كشور در شرايط سال هاي كم بارش است.
مديرعامل آب و فاضلاب استان مركزي به بانوان توصيه كرد: در صورت داشتن توان مالي براي شستن ظروف از ماشين ظرفشويي استفاده كنند زيرا شستن ظروف با دست هشت برابر آب بيشتري در مقايسه با شستشو با ماشين صرف مي كند.
وي تصريح كرد: استفاده از شيرآلات مخلوط آب گرم و سرد در دنيا به علت اتلاف انرژي ممنوع شده و مشتركان در كشور ما با استفاده از اين شير ها براي تنظيم آب مي بايست هشت تا 10 درصدانرژي حرارتي و آب را هدر دهند.
گفتني است اين جشنواره به دنبال برگزاري سلسله نشست هاي آموزشي مديريت مصرف انرژي ويژه بانوان اقشار مختلف جامعه در سال 1394 ، در 19 فروردين ماه 95 به مناسبت هفته زن برگزار شد و پس از اجراي برنامه هايي همچون موسيقي آب و برق توسط گروه كر و اركستر پارسي كر ، نمايش طنز ، برگزاري مسابقه ، تبيين مصرف درست آب و برق از بانواني كه پس از حضور در نشست هاي آموزشي سال قبل مصرف آب و برق منزل خود را نسبت به مدت مشابه سال قبل كاهش داده بودند با اهداء لوح تقدير و هديه تقدير شد.
- یکشنبه ۲۲ فروردین ۹۵ ۱۴:۳۹ ۱۹ بازديد
- ۰ نظر

اسلام زن را چگونه موجودي مي داند؟آيا از نظر شرافت و حيثيت انساني او رابرابر با مرد مي داند و يا او را جنس پست تر مي شمارد؟اين پرسشي است كه اكنون مي خواهيم به پاسخ آن بپردازيم.
فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگي
اسلام در مورد حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفه خاصي دارد كه با آنچه درچهارده قرن پيش مي گذشته و با آنچه در جهان امروز مي گذرد مغايرت دارد.اسلام براي زن و مرد در همه موارد يك نوع حقوق و يك نوع وظيفه و يك نوع مجازات قائل نشده است;پاره اي از حقوق و تكاليف و مجازاتها را براي مرد مناسبتر دانسته وپاره اي از آنها را براي زن،و در نتيجه در مواردي براي زن و مرد وضع مشابه و درموارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفته است.
چرا؟روي چه حسابي؟آيا بدان جهت است كه اسلام نيز مانند بسياري ازمكتبهاي ديگر نظريات تحقير آميزي نسبت به زن داشته و زن را جنس پست ترمي شمرده است و يا علت و فلسفه ديگري دارد؟
مكرر در نطقها و سخنرانيها و نوشته هاي پيروان سيستمهاي غربي شنيده و خوانده ايد كه مقررات اسلامي را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اينها به عنوان تحقير و توهيني نسبت به جنس زن ياد كرده اند;چنين وانمود مي كنند كه اين امور هيچ دليلي ندارد جز اينكه فقط جانب مرد رعايت شده است.
مي گويند تمام مقررات و قوانين جهان قبل از قرن بيستم بر اين پايه است كه مردجنسا شريفتر از زن است و زن براي استفاده و استمتاع مرد آفريده شده است،حقوق اسلامي نيز بر محور مصالح و منافع مرد دور مي زند.
مي گويند اسلام دين مردان است و زن را انسان تمام عيار نشناخته و براي اوحقوقي كه براي يك انسان لازم است وضع نكرده است.اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مي دانست تعدد زوجات را تجويز نمي كرد،حق طلاق را به مرد نمي داد، شهادت دو زن را با يك مرد برابر نمي كرد،رياست خانواده را به شوهر نمي داد،ارث زن را مساوي با نصف ارث مرد نمي كرد، براي زن قيمت به نام مهر قائل نمي شد،به زن استقلال اقتصادي و اجتماعي مي داد و او را جيره خوار و واجب النفقه مرد قرارنمي داد.اينها مي رساند كه اسلام نسبت به زن نظريات تحقير آميزي داشته است و او راوسيله و مقدمه براي مرد مي دانسته است.مي گويند اسلام با اينكه دين مساوات است واصل مساوات را در جاهاي ديگر رعايت كرده است،در مورد زن و مرد رعايت نكرده است.
مي گويند اسلام براي مردان امتياز حقوقي و ترجيح حقوقي قائل شده است و اگرامتياز و ترجيح حقوقي براي مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع نمي كرد.
اگر بخواهيم به استدلال اين آقايان شكل منطقي ارسطويي بدهيم به اين صورت درمي آيد:اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مي دانست حقوق مشابه و مساوي با مرد براي او وضع مي كرد،لكن حقوق مشابه و مساوي براي او قائل نيست،پس زن را يك انسان واقعي نمي شمارد.
تساوي يا تشابه؟
اصلي كه در اين استدلال به كار رفته اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد درحيثيت و شرافت انساني،يكساني و تشابه آنها در حقوق است.مطلبي هم كه از نظرفلسفي بايد انگشت روي آن گذاشت اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني چيست؟آيا لازمه اش اين است كه حقوقي مساوي يكديگر داشته باشند به طوري كه ترجيح و امتياز حقوقي در كار نباشد؟يا لازمه اش اين است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوي و برابري،متشابه و يكنواخت هم بوده باشند و هيچ گونه تقسيم كار و تقسيم وظيفه اي در كار نباشد؟شك نيست كه لازمه اشتراك زن و مرد درحيثيت انساني و برابري آنها از لحاظ انسانيت،برابري آنها در حقوق انساني است اماتشابه آنها در حقوق چطور؟
اگر بنا بشود تقليد و تبعيت كوركورانه از فلسفه غرب را كنار بگذاريم و در افكار وآراء فلسفي كه از ناحيه آنها مي رسد به خود اجازه فكر و انديشه بدهيم،اول بايدببينيم آيا لازمه تساوي حقوق تشابه حقوق هم هست يا نه؟تساوي غير از تشابه است;تساوي برابري است و تشابه يكنواختي.ممكن است پدري ثروت خود را به طوري متساوي ميان فرزندان خود تقسيم كند اما به طور متشابه تقسيم نكند.مثلا ممكن است اين پدر چند قلم ثروت داشته باشد:هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك مزروعي و هم مستغلات اجاري،ولي نظر به اينكه قبلا فرزندان خود را استعداديابي كرده است،در يكي ذوق و سليقه تجارت ديده است و در ديگري علاقه به كشاورزي ودر سومي مستغل داري،هنگامي كه مي خواهد ثروت خود را در حيات خود ميان فرزندان تقسيم كند،با در نظر گرفتن اينكه آنچه به همه فرزندان مي دهد از لحاظ ارزش مساوي با يكديگر باشد و ترجيح و امتيازي از اين جهت در كار نباشد،به هركدام از فرزندان خود همان سرمايه را مي دهد كه قبلا در آزمايش استعداديابي آن رامناسب يافته است.
كميت غير از كيفيت است،برابري غير از يكنواختي است.آنچه مسلم است اين است كه اسلام حقوق يكجور و يكنواختي براي زن و مرد قائل نشده است،ولي اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست.اسلام اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد نيز رعايت كرده است.اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست،با تشابه حقوق آنها مخالف است.
كلمه «تساوي »و«مساوات »چون مفهوم برابري و عدم امتياز در آنها گنجانيده شده است جنبه «تقدس »پيدا كرده اند،جاذبه دارند،احترام شنونده را جلب مي كنند،خصوصا اگر با كلمه «حقوق »توام گردند.
تساوي حقوق!چه تركيب قشنگ و مقدسي!چه كسي است كه وجداني و فطرت پاكي داشته باشد و در مقابل اين دو كلمه خاضع نشود؟!
اما نمي دانم چرا كار ما-كه روزي پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان بوده ايم-بايد به آنجا بكشد كه ديگران بخواهند نظريات خود را در باب «تشابه حقوق زن ومرد»با نام مقدس «تساوي حقوق »به ما تحميل كنند؟!اين درست مثل اين است كه يك نفر لبو فروش بخواهد لبو بفروشد اما به نام گلابي تبليغ كند.
آنچه مسلم است اين است كه اسلام در همه جا براي زن و مرد حقوق مشابهي وضع نكرده است،همچنانكه در همه موارد براي آنها تكاليف و مجازاتهاي مشابهي نيز وضع نكرده است.اما آيا مجموع حقوقي كه براي زن قرار داده ارزش كمتري دارد از آنچه براي مردان قرار داده؟البته خير،چنانكه ثابت خواهيم كرد.
در اينجا سؤال دومي پيدا مي شود و آن اينكه علت اينكه اسلام حقوق زن و مرد رادر بعضي موارد،نامشابه قرار داده چيست؟چرا آنها را مشابه يكديگر قرار نداده است؟آيا اگر حقوق زن و مرد،هم مساوي باشد و هم مشابه بهتر است يا اينكه فقطمساوي باشد و مشابه نباشد.براي بررسي كامل اين مطلب لازم است كه در سه قسمت بحث كنيم:
1.نظر اسلام درباره مقام انساني زن از نظر خلقت و آفرينش.
2.تفاوتهايي كه در خلقت زن و مرد هست براي چه هدفهايي است؟آيا اين تفاوتهاسبب مي شود كه زن و مرد از لحاظ حقوق طبيعي و فطري وضع نامشابهي داشته باشنديا نه؟
3.تفاوتهايي كه در مقررات اسلامي ميان زن و مرد هست كه آنها را در بعضي قسمتها در وضع نامشابهي قرار مي دهد بر اساس چه فلسفه اي است؟آيا آن فلسفه هاهنوز هم به استحكام خود باقي است يا نه؟
مقام زن در جهان بيني اسلامي
اما قسمت اول.قرآن تنها مجموعه قوانين نيست.محتويات قرآن صرفا يك سلسله مقررات و قوانين خشك بدون تفسير نيست.در قرآن،هم قانون است و هم تاريخ و هم موعظه و هم تفسير خلقت و هم هزاران مطلب ديگر.قرآن همان طوري كه در مواردي به شكل بيان قانون دستور العمل معين مي كند و در جاي ديگر وجود و هستي را تفسير مي كند،راز خلقت زمين و آسمان و گياه و حيوان و انسان و راز موتها وحياتها،عزتها و ذلتها،ترقيها و انحطاطها،ثروتها و فقرها را بيان مي كند.
قرآن كتاب فلسفه نيست،اما نظر خود را درباره جهان و انسان و اجتماع-كه سه موضوع اساسي فلسفه است-به طور قاطع بيان كرده است.قرآن به پيروان خود تنهاقانون تعليم نمي دهد و صرفا به موعظه و پند و اندرز نمي پردازد بلكه با تفسير خلقت به پيروان خود طرز تفكر و جهان بيني مخصوص مي دهد.زير بناي مقررات اسلامي درباره امور اجتماعي از قبيل مالكيت،حكومت،حقوق خانوادگي و غيره همانا تفسيري است كه از خلقت و اشياء مي كند.
از جمله مسائلي كه در قرآن كريم تفسير شده موضوع خلقت زن و مرد است.قرآن در اين زمينه سكوت نكرده و به ياوه گويان مجال نداده است كه از پيش خود براي مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و مبناي اين مقررات را نظر تحقير آميزاسلام نسبت به زن معرفي كنند.اسلام،پيشاپيش نظر خود را درباره زن بيان كرده است.
اگر بخواهيم ببينيم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چيست،لازم است به مساله سرشت زن و مرد-كه در ساير كتب مذهبي نيز مطرح است-توجه كنيم.قرآن نيز دراين موضوع سكوت نكرده است.بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يك سرشتي مي داند يادو سرشتي;يعني آيا زن و مرد داراي يك طينت و سرشت مي باشند و يا داراي دوطينت و سرشت؟ قرآن با كمال صراحت در آيات متعددي مي فرمايد كه زنان را ازجنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريده ايم. قرآن درباره آدم اول مي گويد:«همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرارداديم »(سوره نساء آيه 1) .درباره همه آدميان مي گويد:«خداوند از جنس خود شمابراي شما همسر آفريد»(سوره نساء و سوره نحل و سوره روم).
در قرآن از آنچه در بعضي از كتب مذهبي هست كه زن از مايه اي پست تر از مايه مرد آفريده شده و يا اينكه به زن جنبه طفيلي و چپي داده اند و گرفته اند كه همسر آدم اول از عضوي از اعضاي طرف چپ او آفريده شده،اثر و خبري نيست. عليهذا دراسلام نظريه تحقير آميزي نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد.
يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه در گذشته وجود داشته است و در ادبيات جهان آثار نامطلوبي بجا گذاشته است اين است كه زن عنصر گناه است،از وجود زن شر و وسوسه برمي خيزد،زن شيطان كوچك است.مي گويند در هر گناه و جنايتي كه مردان مرتكب شده اند زني در آن دخالت داشته است.مي گويند مرد در ذات خود از گناه مبراست و اين زن است كه مرد را به گناه مي كشاند.مي گويند شيطان مستقيما دروجود مرد راه نمي يابد و فقط از طريق زن است كه مردان را مي فريبد;شيطان زن راوسوسه مي كند و زن مرد را.مي گويند آدم اول كه فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد،از طريق زن بود;شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را.
قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كرده ولي هرگز نگفته كه شيطان يا مار حوا رافريفت و حوا آدم را.قرآن نه حوا را به عنوان مسؤول اصلي معرفي مي كند و نه او را ازحساب خارج مي كند.قرآن مي گويد:به آدم گفتيم خودت و همسرت در بهشت سكني گزينيد و از ميوه هاي آن بخوريد.قرآن آنجا كه پاي وسوسه شيطان را به ميان مي كشدضميرها را به شكل «تثنيه »مي آورد،مي گويد فوسوس لهما الشيطان (1) شيطان آندو راوسوسه كرد فدليهما بغرور (2) شيطان آندو را به فريب راهنمايي كرد و قاسمهما اني لكمالمن الناصحين (3) يعني شيطان در برابر هر دو سوگند ياد كرد كه جز خير آنها رانمي خواهد.
به اين ترتيب قرآن با يك فكر رايج آن عصر و زمان كه هنوز هم در گوشه و كنارجهان بقايايي دارد،سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از اين اتهام كه عنصروسوسه و گناه و شيطان كوچك است مبرا كرد.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه نسبت به زن وجود داشته است در ناحيه استعدادهاي روحاني و معنوي زن است;مي گفتند زن به بهشت نمي رود،زن مقامات معنوي و الهي را نمي تواند طي كند،زن نمي تواند به مقام قرب الهي آن طور كه مردان مي رسند برسد.قرآن در آيات فراواني تصريح كرده است كه پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست،به ايمان و عمل مربوط است،خواه از طرف زن باشد ويا از طرف مرد.قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قديسي از يك زن بزرگ و قديسه يادمي كند.از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسي و عيسي در نهايت تجليل ياد كرده است.اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زناني ناشايسته براي شوهرانشان ذكرمي كند،از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگي كه گرفتار مرد پليدي بوده است غفلت نكرده است.گويي قرآن خواسته است در داستانهاي خود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننمايد.
قرآن درباره مادر موسي مي گويد:ما به مادر موسي وحي فرستاديم كه كودك راشير بده و هنگامي كه بر جان او بيمناك شدي او را به دريا بيفكن و نگران نباش كه ما اورا به سوي تو باز پس خواهيم گردانيد.
قرآن درباره مريم،مادر عيسي،مي گويد:كار او به آنجا كشيده شده بود كه درمحراب عبادت همواره ملائكه با او سخن مي گفتند و گفت و شنود مي كردند،از غيب براي او روزي مي رسيد،كارش از لحاظ مقامات معنوي آنقدر بالا گرفته بود كه پيغمبرزمانش را در حيرت فرو برده،او را پشت سر گذاشته بود،زكريا در مقابل مريم مات ومبهوت مانده بود.
در تاريخ خود اسلام زنان قديسه و عاليقدر فراوانند.كمتر مردي است به پايه خديجه برسد،و هيچ مردي جز پيغمبر و علي به پايه حضرت زهرا نمي رسد.حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امامند و بر پيغمبران غير از خاتم الانبياء برتري دارد. اسلام در سير من الخلق الي الحق يعني در حركت و مسافرت به سوي خدا هيچ تفاوتي ميان زن و مرد قائل نيست.تفاوتي كه اسلام قائل است در سير من الحق الي الخلق است،دربازگشت از حق به سوي مردم و تحمل مسؤوليت پيغامبري است كه مرد را براي اين كار مناسبتر دانسته است.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه نسبت به زن وجود داشته است،مربوط است به رياضت جنسي و تقدس تجرد و عزوبت.چنانكه مي دانيم در برخي آيينها رابطه جنسي ذاتا پليد است.به عقيده پيروان آن آيينها تنها كساني به مقامات معنوي نايل مي گردند كه همه عمر مجرد زيست كرده باشند.يكي از پيشوايان معروف مذهبي جهان مي گويد:«با تيشه بكارت درخت ازدواج را از بن بركنيد».همان پيشوايان ازدواج را فقط از جنبه دفع افسد به فاسد اجازه مي دهند;يعني مدعي هستند كه چون غالب افراد قادر نيستند با تجرد صبر كنند و اختيار از كفشان ربوده مي شود و گرفتارفحشا مي شوند و با زنان متعددي تماس پيدا مي كنند،پس بهتر است ازدواج كنند تا بابيش از يك زن در تماس نباشند.ريشه افكار رياضت طلبي و طرفداري از تجرد وعزوبت،بدبيني به جنس زن است;محبت زن را جزء مفاسد بزرگ اخلاقي به حساب مي آورند.
اسلام با اين خرافه سخت نبرد كرد;ازدواج را مقدس و تجرد را پليد شمرد.اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبيا معرفي كرد و گفت:«من اخلاق الانبياء حب النساء».پيغمبر اكرم مي فرمود:من به سه چيز علاقه دارم:بوي خوش،زن،نماز.
برتراند راسل مي گويد:در همه آيينها نوعي بدبيني به علاقه جنسي يافت مي شودمگر در اسلام;اسلام از نظر مصالح اجتماعي حدود و مقرراتي براي اين علاقه وضع كرده اما هرگز آن را پليد نشمرده است.
يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه درباره زن وجود داشته اين است كه مي گفته اند زن مقدمه وجود مرد است و براي مرد آفريده شده است.
اسلام هرگز چنين سخني ندارد.اسلام اصل علت غايي را در كمال صراحت بيان مي كند.اسلام با صراحت كامل مي گويد زمين و آسمان،ابر و باد،گياه و حيوان،همه براي انسان آفريده شده اند اما هرگز نمي گويد زن براي مرد آفريده شده است. اسلام مي گويد هر يك از زن و مرد براي يكديگر آفريده شده اند: هن لباس لكم و انتم لباس لهن (4) زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش آنها.اگر قرآن زن رامقدمه مرد و آفريده براي مرد مي دانست قهرا در قوانين خود اين جهت را در نظرمي گرفت ولي چون اسلام از نظر تفسير خلقت چنين نظري ندارد و زن را طفيلي وجودمرد نمي داند،در مقررات خاص خود درباره زن و مرد به اين مطلب نظر نداشته است.
يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه در گذشته درباره زن وجود داشته اين است كه زن را از نظر مرد يك شر و بلاي اجتناب ناپذير مي دانسته اند.بسياري از مردان باهمه بهره هايي كه از وجود زن مي برده اند او را تحقير و مايه بدبختي و گرفتاري خودمي دانسته اند.قرآن كريم مخصوصا اين مطلب را تذكر مي دهد كه وجود زن براي مردخير است،مايه سكونت و آرامش دل اوست.
يكي ديگر از آن نظريات تحقير آميز اين است كه سهم زن را در توليد فرزند بسيارناچيز مي دانسته اند.اعراب جاهليت و بعضي از ملل ديگر مادر را فقط به منزله ظرفي مي دانسته اند كه نطفه مرد را-كه بذر اصلي فرزند است-در داخل خود نگه مي دارد ورشد مي دهد.در قرآن ضمن آياتي كه مي گويد شما را از مرد و زني آفريديم و برخي آيات ديگر كه در تفاسير توضيح داده شده است،به اين طرز تفكر خاتمه داده شده است.
از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام از نظر فكر فلسفي و از نظر تفسير خلقت،نظرتحقيرآميزي نسبت به زن نداشته ست بلكه آن نظريات را مردود شناخته است.اكنون نوبت اين است كه بدانيم فلسفه عدم تشابه حقوقي زن و مرد چيست.
تشابه نه و تساوي آري
گفتيم اسلام در روابط و حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفه خاصي دارد كه با آنچه در چهارده قرن پيش مي گذشته مغايرت دارد و با آنچه در جهان امروز مي گذرد نيزمطابقت ندارد.
گفتيم از نظر اسلام اين مساله هرگز مطرح نيست كه آيا زن و مرد دو انسان متساوي در انسانيت هستند يا نه؟و آيا حقوق خانوادگي آنها بايد ارزش مساوي با يكديگرداشته باشند يا نه؟از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انساني متساوي بهره مندند.
آنچه از نظر اسلام مطرح است اين است كه زن و مرد به دليل اينكه يكي زن است وديگري مرد،در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند،جهان براي آنها يكجور نيست،خلقت و طبيعت آنها را يكنواخت نخواسته است،و همين جهت ايجاب مي كند كه ازلحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازاتها وضع مشابهي نداشته باشند.در دنياي غرب،اكنون سعي مي شود ميان زن و مرد از لحاظ قوانين و مقررات و حقوق و وظايف وضع واحد و مشابهي به وجود آورند و تفاوتهاي غريزي و طبيعي زن و مرد را ناديده بگيرند.تفاوتي كه ميان نظر اسلام و سيستمهاي غربي وجود دارد در اينجاست.عليهذاآنچه اكنون در كشور ما ميان طرفداران حقوق اسلامي از يك طرف و طرفداران پيروي از سيستمهاي غربي از طرف ديگر مطرح است مساله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است نه تساوي حقوق آنها.كلمه «تساوي حقوق »يك مارك تقلبي است كه مقلدان غرب بر روي اين ره آورد غربي چسبانيده اند.
اين بنده هميشه در نوشته ها و كنفرانسها و سخنرانيهاي خود از اينكه اين مارك تقلبي را استعمال كنم و اين فرضيه را-كه جز ادعاي تشابه و تماثل حقوق زن و مردنيست-به نام تساوي حقوق ياد كنم اجتناب داشته ام.
من نمي گويم در هيچ جاي دنيا ادعاي تساوي حقوق زن و مرد معني نداشته وندارد و همه قوانين گذشته و حاضر جهان حقوق زن و مرد را بر مبناي ارزش مساوي وضع كرده اند و فقط مشابهت را از ميان برده اند.
خير،چنين ادعايي ندارم.اروپاي قبل از قرن بيستم بهترين شاهد است.در اروپاي قبل از قرن بيستم زن قانونا و عملا فاقد حقوق انساني بود;نه حقوقي مساوي با مردداشت و نه مشابه با او.در نهضت عجولانه اي كه در كمتر از يك قرن اخير به نام زن وبراي زن در اروپا صورت گرفت،زن كم و بيش حقوقي مشابه با مرد پيدا كرد،اما باتوجه به وضع طبيعي و احتياجات جسمي و روحي زن،هرگز حقوق مساوي با مردپيدا نكرد زيرا زن اگر بخواهد حقوقي مساوي حقوق مرد و سعادتي مساوي سعادت مرد پيدا كند راه منحصرش اين است كه مشابهت حقوقي را از ميان بردارد،براي مردحقوقي متناسب با مرد و براي خودش حقوقي متناسب با خودش قائل شود.تنها ازاين راه است كه وحدت و صميميت واقعي ميان مرد و زن برقرار مي شود و زن ازسعادتي مساوي با مرد بلكه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد و مردان از روي خلوص و بدون شائبه اغفال و فريبكاري براي زنان حقوق مساوي و احيانا بيشتر ازخود قائل خواهند شد.
و همچنين من هرگز ادعا نمي كنم حقوقي كه عملا در اجتماع به ظاهر اسلامي مانصيب زن مي شد ارزش مساوي با حقوق مردان داشته است.بارها گفته ام كه لازم وضروري است به وضع زن امروز رسيدگي كامل بشود و حقوق فراواني كه اسلام به زن اعطا كرده و در طول تاريخ عملا متروك شده به او باز پس داده شود،نه اينكه با تقليد وتبعيت كوركورانه از روش مردم غرب-كه هزاران بدبختي براي خود آنها به وجودآورده-نام قشنگي روي يك فرضيه غلط بگذاريم و بدبختيهاي نوع غربي را بربدبختيهاي نوع شرقي زن بيفزاييم.ادعاي ما اين است كه عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودي كه طبيعت زن و مرد را در وضع نامشابهي قرار داده است،هم با عدالت وحقوق فطري بهتر تطبيق مي كند و هم سعادت خانوادگي را بهتر تامين مي نمايد و هم اجتماع را بهتر به جلو مي برد.
كاملا توجه داشته باشيد ما مدعي هستيم كه لازمه عدالت و حقوق فطري و انساني زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره اي از حقوق است.پس بحث ما صد در صد جنبه فلسفي دارد،به فلسفه حقوق مربوط است،به اصلي مربوط است به نام اصل «عدل » كه يكي از اركان كلام و فقه اسلامي است.اصل عدل همان اصلي است كه قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است;يعني از نظر فقه اسلامي-و لا اقل فقه شيعه-اگر ثابت شود كه عدل ايجاب مي كند فلان قانون بايد چنين باشد نه چنان و اگرچنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است،ناچار بايد بگوييم حكم شرع هم همين است.زيرا شرع اسلام طبق اصلي كه خود تعليم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطري و طبيعي خارج نمي شود.
علماي اسلام با تبيين و توضيح اصل «عدل »پايه فلسفه حقوق را بنا نهادند،گواينكه در اثر پيشامدهاي ناگوار تاريخي نتوانستند راهي را كه باز كرده بودند ادامه دهند.توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت به عنوان اموري ذاتي و تكويني و خارج ازقوانين قراردادي،اولين بار به وسيله مسلمين عنوان شد;پايه حقوق طبيعي و عقلي راآنها بنا نهادند.
اما مقدر چنين بود كه آنها كار خود را ادامه ندهند و پس از تقريبا هشت قرن دانشمندان و فيلسوفان اروپايي آن را دنبال كنند و اين افتخار را به خود اختصاص دهند;از يك سو فلسفه هاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي به وجود آورند و از سوي ديگر افراد و اجتماعات و ملتها را به ارزش حيات و زندگي و حقوق انساني آنها آشناسازند،نهضتها و حركتها و انقلابها به وجود آورند و چهره جهان را عوض كنند.
به نظر من گذشته از علل تاريخي يك علت رواني و منطقه اي نيز دخالت داشت دراينكه مشرق اسلامي مساله حقوق عقلي را كه خود پايه نهاده بود دنبال نكند.يكي ازتفاوتهاي روحيه شرقي و غربي در اين است كه شرق تمايل به اخلاق دارد و غرب به حقوق،شرق شيفته اخلاق است و غرب شيفته حقوق;شرقي به حكم طبيعت شرقي خودش انسانيت خود را در اين مي شناسد كه عاطفه بورزد،گذشت كند،همنوعان خود را دوست بدارد،جوانمردي به خرج دهد اما غربي انسانيت خود را در اين مي بيند كه حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع كند و نگذارد ديگري به حريم حقوق اوپا بگذارد.
بشريت،هم به اخلاق نياز دارد و هم به حقوق.انسانيت،هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق;هيچ كدام از حقوق و اخلاق به تنهايي معيار انسانيت نيست.
دين مقدس اسلام اين امتياز بزرگ را دارا بوده و هست كه حقوق و اخلاق را توامامورد عنايت قرار داده است.در اسلام همچنانكه گذشت و صميميت و نيكي به عنوان اموري اخلاقي «مقدس »شمرده مي شوند،آشنايي با حقوق و دفاع از حقوق نيز«مقدس »و انساني محسوب مي شود و اين داستان مفصلي دارد كه اكنون وقت توضيح آن نيست.
اما روحيه خاص شرقي كار خود را كرد.با آنكه در آغاز كار حقوق و اخلاق را باهم از اسلام گرفت،تدريجا حقوق را رها و توجهش را به اخلاق محصور كرد.
غرض اين است:مساله اي كه اكنون با آن روبرو هستيم يك مساله حقوقي است،يك مساله فلسفي و عقلي است،يك مساله استدلالي و برهاني است،مربوط است به حقيقت عدالت و طبيعت حقوق.عدالت و حقوق قبل از آن كه قانوني در دنيا وضع شود وجود داشته است.با وضع قانون نمي توان ماهيت عدالت و حقوق انساني بشر راعوض كرد.
منتسكيو مي گويد:
«پيش از آن كه انسان قوانيني وضع كند روابط عادلانه اي بر اساس قوانين بين موجودات امكان پذير بوده،وجود اين روابط موجب وضع قوانين شده است.حال اگر بگوييم جز قوانين واقعي و اوليه كه امر و نهي مي كنند هيچ امر عادلانه يا ظالمانه ديگر وجود ندارد،مثل اين است كه بگوييم قبل از ترسيم دايره تمام شعاعهاي آن دايره مساوي نيستند.»
هربارت سپنسر مي گويد:
«عدالت غير از احساسات با چيزي ديگر آميخته است كه عبارت از حقوق طبيعي افراد بشر است،و براي آنكه عدالت وجود خارجي داشته باشد بايد حقوق و امتيازات طبيعي را رعايت و احترام كنند.»
حكماي اروپايي كه اين عقيده را داشتند و دارند فراوانند.حقوق بشر-كه اعلانها واعلاميه ها براي آن تنظيم شد و موادي به عنوان حقوق بشر تعيين شد-از همين فرضيه حقوق طبيعي سرچشمه گرفت;يعني فرضيه حقوق طبيعي و فطري بود كه به صورت اعلاميه هاي حقوق بشر ظاهر شد.
و باز چنانكه مي دانيم آنچه منتسكيو،سپنسر و غير آنها درباره عدالت گفته اندعين آن چيزي است كه متكلمين اسلام درباره حسن و قبح عقلي و اصل عدل گفته اند.
در ميان علماي اسلامي افرادي بودند كه منكر حقوق ذاتي بوده و عدالت را قراردادي مي دانسته اند،همچنانكه در ميان اروپاييان نيز اين عقيده وجود داشته است.هوبزانگليسي منكر عدالت به صورت يك امر واقعي است.
اعلاميه حقوق بشر فلسفه است نه قانون
مضحك اين است كه مي گويند متن اعلاميه حقوق بشر را مجلسين تصويب كرده اند،و چون تساوي حقوق زن و مرد جزء مواد اعلاميه حقوق بشر است پس به حكم قانون مصوب مجلسين زن و مرد بايد داراي حقوقي مساوي يكديگر باشند.
مگر متن اعلاميه حقوق بشر چيزي است كه در صلاحيت مجلسين باشد كه آن راتصويب يا رد كنند؟
محتويات اعلاميه حقوق بشر از نوع امور قراردادي نيست كه قواي مقننه كشورهابتوانند آن را تصويب بكنند يا نكنند.
اعلاميه حقوق بشر حقوق ذاتي و غير قابل سلب و غير قابل اسقاط انسانها را موردبحث قرار داده است;حقوقي را مطرح كرده است كه به ادعاي اين اعلاميه لازمه حيثيت انساني انسانهاست و دست تواناي خلقت و آفرينش آنها را براي انسانها قرارداده است،يعني مبدا و قدرتي كه به انسانها عقل و اراده و شرافت انساني داده است اين حقوق را هم طبق ادعاي اعلاميه حقوق بشر به انسانها داده است.
انسانها نمي توانند محتويات اعلاميه حقوق بشر را براي خود وضع كنند و نه مي توانند از خود سلب و اسقاط نمايند.از تصويب مجلسين و قواي مقننه گذشته يعني چه؟!
اعلاميه حقوق بشر فلسفه است نه قانون;بايد به تصديق فيلسوفان برسد نه به تصويب نمايندگان.مجلسين نمي توانند با اخذ راي و قيام و قعود،فلسفه و منطق براي مردم وضع كنند.اگر اينچنين است پس فلسفه نسبيت اينشتاين را هم ببرند به مجلس واز تصويب نمايندگان بگذرانند،فرضيه وجود حيات در كرات آسماني را نيز به تصويب برسانند.قانون طبيعت را كه نمي شود از طريق تصويب قوانين قراردادي تاييد يا رد كرد.
مثل اين است كه بگوييم مجلسين تصويب كرده اند كه اگر گلابي را با سيب پيوندبزنند پيوندش مي گيرد و اگر با توت پيوند بزنند نمي گيرد.
وقتي كه چنين اعلاميه اي از طرف گروهي كه خود از متفكرين و فلاسفه بوده اندصادر مي شود،ملتها بايد آن را در اختيار فلاسفه و مجتهدين حقوق خويش قراردهند.اگر از نظر فلاسفه و متفكرين آن ملت مورد تاييد قرار گرفت،همه افراد ملت موظفند آنها را به عنوان حقايقي فوق قانون رعايت كنند.قوه مقننه نيز موظف است قانوني بر خلاف آنها تصويب نكند.
ملتهاي ديگر تا وقتي كه از نظر خودشان ثابت و محقق نشده كه چنين حقوقي درطبيعت به همين كيفيت وجود دارد، ملزم نيستند آنها را رعايت كنند و از طرف ديگراين مسائل جزء مسائل تجربي و آزمايشي نيست كه احتياج به وسايل و لابراتوار وغيره دارد و اين وسايل براي اروپاييان فراهم است و براي ديگران نيست;شكافتن اتم نيست كه رموز و وسايلش در اختيار افراد محدودي باشد،فلسفه و منطق است،ابزارش مغز و عقل و قوه استدلال است.
اگر فرضا ملتهاي ديگر مجبور باشند در فلسفه و منطق مقلد ديگران باشند و درخود شايستگي تفكر فلسفي احساس نكنند،ما ايرانيان نبايد اينچنين فكر كنيم.ما درگذشته شايستگي خود را به حد اعلي در بررسيهاي منطقي و فلسفي نشان داده ايم.ماچرا در مسائل فلسفي مقلد ديگران باشيم؟
عجبا!دانشمندان اسلامي آنجا كه پاي اصل عدالت و حقوق ذاتي بشر به ميان مي آيد،آنقدر برايش اهميت قائل مي شوند كه بدون چون و چرا به موجب قاعده تطابق عقل و شرع مي گويند حكم شرع هم همين است،يعني احتياجي به تاييد شرعي نمي بينند اما امروز كار ما به آنجا كشيده كه مي خواهيم با تصويب نمايندگان صحت اين مسائل را تاييد نماييم.
فلسفه را با كوپن نمي توان اثبات كرد
از اين مضحكتر اين است كه آنجا كه مي خواهيم حقوق انساني زن را بررسي كنيم،به آراء پسران و دختران جوان مراجعه كنيم،كوپن چاپ كنيم و بخواهيم با پر كردن كوپن كشف كنيم كه حقوق انساني چيست و آيا حقوق انساني زن و مرد يك جوراست و يا دو جور؟
به هر حال ما مساله حقوق انساني زن را به شكل علمي و فلسفي و بر اساس حقوق ذاتي بشري بررسي مي كنيم. مي خواهيم ببينيم همان اصولي كه اقتضا مي كند انسانها به طور كلي داراي يك سلسله حقوق طبيعي و خدادادي باشند، آيا ايجاب مي كند كه زن و مرد از لحاظ حقوق داراي وضع مشابهي بوده باشند يا نه؟لذا از دانشمندان ومتفكران و حقوقدانان واقعي كشور كه يگانه مرجع صلاحيتدار اظهار نظر در اين گونه مسائل مي باشند درخواست مي كنيم به دلايل ما با ديده تحقيق و انتقاد بنگرند.موجب كمال امتنان اينجانب خواهد بود اگر مستدلا نظر خود را در تاييد يا رد اين گفته ها ابرازنمايند.
براي بررسي اين مطلب لازم است اولا بحثي درباره اساس و ريشه حقوق انساني انجام دهيم و سپس خصوص حقوق زن و مرد را در مورد مطالعه قرار دهيم.
بد نيست قبلا اشاره مختصري به نهضتهاي حقوقي قرون جديد كه به نظريه تساوي حقوق زن و مرد منتهي شد بنماييم.
نگاهي به تاريخ حقوق زن در اروپا
«در اروپا از قرن 17 به بعد به نام حقوق بشر زمزمه هايي آغاز شد.نويسندگان ومتفكران قرن 17 و 18 افكار خود را درباره حقوق طبيعي و فطري و غير قابل سلب بشر با پشتكار عجيبي در ميان مردم پخش كردند.ژان ژاك روسو و ولتر ومنتسكيو از اين دسته از متفكران و نويسندگان اند.اولين نتيجه عملي كه از نشرافكار طرفداران حقوق طبيعي بشر حاصل شد اين بود كه در انگلستان يك كشمكش طولاني ميان هيات حاكمه و ملت به وجود آمد.ملت موفق شد در سال 1688 ميلادي پاره اي از حقوق اجتماعي و سياسي خود را طبق يك اعلام نامه حقوق پيشنهاد كنند و مسترد دارند.» (5)
نتيجه عملي بارز ديگر شيوع اين افكار در جنگهاي استقلال امريكا عليه انگلستان ظاهر شد.سيزده مستعمره انگلستان در امريكاي شمالي در اثر فشار وتحميلات زيادي كه بر آنها وارد مي شد سر به طغيان و عصيان بلند كردند و بالاخره استقلال خويش را به دست آوردند.
در سال 1776 ميلادي كنگره اي در فيلادلفيا تشكيل شد كه استقلال عمومي رااعلان و اعلاميه اي در اين زمينه منتشر كرد و در مقدمه آن چنين نوشت:
«جميع افراد بشر در خلقت يكسانند و خالق به هر فردي حقوق ثابت و لايتغيري تفويض فرموده است مثل حق حيات و حق آزادي،و علت غايي تشكيل حكومتهاحفظ حقوق مزبور است و قوه حكومت و نفوذ كلمه او منوط به رضايت ملت خواهد بود...» (6)
اما آن كه به نام «اعلاميه حقوق بشر»در جهان معروف شد آن چيزي است كه پس از انقلاب كبير فرانسه به نام اعلان حقوق منتشر شد.اين اعلاميه عبارت است از يك سلسله اصول كلي كه در آغاز قانون اساسي فرانسه قيد شده و جزء لا ينفك قانون اساسي فرانسه محسوب مي شود.اين اعلاميه مشتمل است بر يك مقدمه و هفده ماده.
ماده اول آن اين است:«افراد بشر آزاد متولد شده و مادام العمر آزاد مانده و درحقوق با يكديگر مساويند...».
در قرن 19 تحولات و افكار تازه اي در زمينه حقوق بشري در مسائل اقتصادي واجتماعي و سياسي رخ داد كه منتهي به ظهور سوسياليسم و لزوم تخصيص منافع به طبقات زحمتكش و انتقال حكومت از دست سرمايه دار به دست كارگر گرديد.
تا اوايل قرن بيستم هر چه در اطراف حقوق بشر بحث شده است مربوط است به حقوق ملتها در برابر دولتها و يا حقوق طبقات رنجبر و زحمتكش در برابر كارفرمايان و اربابان.
در قرن بيستم براي اولين بار مساله «حقوق زن »در برابر حقوق مرد عنوان شد.انگلستان-كه قديمترين كشور دموكراسي به شمار مي رود-فقط در اوايل قرن بيستم براي زن و مرد حقوق مساوي قائل شد.دول متحده آمريكا با آنكه در قرن هجده ضمن اعلان استقلال به حقوق عمومي بشر اعتراف كرده بودند،در سال 1920ميلادي قانون تساوي زن و مرد را در حقوق سياسي تصويب كردند و همچنين فرانسه در قرن بيستم تسليم اين امر شد.
به هر حال در قرن بيستم گروههاي زيادي در همه جهان طرفدار تحول عميقي درروابط مرد و زن از نظر حقوق و وظايف گرديدند.به عقيده اينها تحول و دگرگوني درروابط ملتها با دولتها و روابط زحمتكشان و رنجبران با كارفرمايان و سرمايه داران،مادامي كه در روابط حقوقي مرد و زن اصلاحاتي صورت نگيرد وافي به تامين عدالت اجتماعي نيست.
از اين رو براي اولين بار در اعلاميه جهاني حقوق بشر-كه پس از جنگ جهاني دوم در سال 1948 ميلادي(1327 هجري شمسي)از طرف سازمان ملل متحد منتشرشد-در مقدمه آن چنين قيد شد:
«از آنجا كه مردم ملل متحد ايمان خود را به حقوق بشر و مقام و ارزش فرد انساني وتساوي حقوق مرد و زن مجددا در منشور اعلام كرده اند...»
تحول و بحران ماشيني قرن نوزدهم و بيستم و به فلاكت افتادن كارگران وبخصوص زنان بيش از پيش سبب شد كه به موضوع حقوق زن رسيدگي شود.درتاريخ آلبر ماله،جلد6،صفحه 328 مي نويسد:
«تا زماني كه دولتها به احوال كارگران و طرز رفتار كارفرمايان با آن طبقه توجه نداشتند،سرمايه داران هر چه مي خواستند مي كردند...صاحبان كارخانه ها زنان وكودكان خردسال را با مزد بسيار كم به كار مي گماشتند،و چون ساعات كار ايشان زياد بود غالبا گرفتار امراض گوناگون مي شدند و در جواني مي مردند».
اين بود تاريخچه مختصري از نهضت حقوق بشر در اروپا.چنانكه مي دانيم همه مواد اعلاميه هاي حقوق بشر كه براي اروپاييان تازگي دارد در چهارده قرن پيش دراسلام پيش بيني شده و بعضي از دانشمندان عرب و ايراني آنها را با مقايسه به اين اعلاميه هاي در كتابهاي خود آورده اند.البته اختلافاتي در بعضي قسمتها ميان آنچه دراين اعلاميه ها آمده با آنچه اسلام آورده وجود دارد و اين خود بحث دلكش و شيريني است;از آن جمله است مساله حقوق زن و مرد كه اسلام تساوي را مي پذيرد اما تشابه و وحدت و يكنواختي را در زمينه حقوق زن و مرد نمي پذيرد.
حيثيت و حقوق انساني
«از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي خانواده بشري و حقوق يكسان وانتقال ناپذير آنان،اساس آزادي و عدالت و صلح را تشكيل مي دهد.
از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده است كه روح بشريت را به عصيان واداشته،و ظهور دنيايي كه در آن افراد بشر دربيان عقيده،آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است
از آنجا كه اساسا حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشر به عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد
از آنجا كه اساسا لازم است توسعه روابط دوستانه بين ملل را مورد تشويق قرار داداز آنجا كه مردم ملل متحد،ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و مقام و ارزش فردانساني و تساوي حقوق مرد و زن مجددا در منشور اعلام كرده اند و تصميم راسخ گرفته اند كه به پيشرفت اجتماعي كمك كنند و در محيطي آزادتر وضع زندگي بهتري به وجود آورند
از آنجا كه...
مجمع عمومي،اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام مردم و كليه ملل اعلام مي كند تا جميع افراد و همه اركان اجتماع اين اعلاميه را دائما در مدنظر داشته باشند و مجاهدت كنند كه به وسيله تعليم و تربيت احترام اين حقوق وآزاديها توسعه بايد و با تدابير تدريجي ملي و بين المللي،شناسايي و اجراي واقعي و حياتي آنها،چه در ميان خود ملل عضو و چه در بين مردم كشورهايي كه درقلمرو آنها مي باشند تامين گردد...»
جمله هاي طلايي بالا مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر است;مقدمه همان اعلاميه اي است كه درباره اش مي گويند: «بزرگترين توفيقي است كه تا اين تاريخ درطريق تاييد حقوق انساني نصيب عالم بشريت شده است ».
روي هر كلمه و هر جمله آن حساب شده است،و چنانكه در مقاله پيش گفتيم مظهر افكار چندين قرن فلاسفه آزاديخواه و حقوق شناس جهان است.
نكات مهم مقدمه اعلاميه حقوق بشر
اين اعلاميه در 30 ماده تنظيم شده است.بگذريم از اينكه بعضي مسائل در برخي مواد مكرر شده و يا لا اقل ذكر يك مطلب در يك ماده از ذكر مندرجات بعضي موادديگر بي نياز كننده است و يا بعضي مواد اعلاميه به مواد مختلفي قابل تجزيه است.
نكات مهم مقدمه اين اعلاميه كه شايسته است مورد توجه قرار گيرد چند تاست:
1.بشر از يك نوع حيثيت و احترام و حقوق ذاتي غير قابل انتقال برخوردار است.
2.حيثيت و احترام و حقوق ذاتي بشر كلي و عمومي است،تمام افراد انساني را دربر مي گيرد،تبعيض بردار نيست،سفيد و سياه،بلند و كوتاه،زن و مرد يكسان از آن برخوردارند.همان طوري كه در ميان اعضاي يك خانواده احدي نمي تواند گوهرخود را از ساير اعضا شريفتر و اصيلتر بداند،همه افراد بشر نيز كه عضو يك خانواده بزرگتر و اعضاي يك پيكر مي باشند از لحاظ شرافت متساويند،هيچ كس نمي تواندخود را از فرد ديگر شريفتر بداند.
3.اساس آزادي و صلح و عدالت اين است كه همه افراد در عمق وجدان خود به اين حقيقت(حيثيت و احترام ذاتي همه انسانها)ايمان و اعتراف داشته باشند.
اين اعلاميه مي خواهد بگويد منشا كليه ناراحتيهايي كه افراد بشر براي يكديگر به وجود مي آورند كشف كرده است.منشا بروز جنگها و ظلمها و تجاوزها و اعمال وحشيانه افراد و اقوام نسبت به يكديگر،عدم شناسايي حيثيت و احترام ذاتي انسان است.اين عدم شناسايي از طرف عده اي،طرف مقابل را وادار به عصيان و طغيان مي كند و از همين راه صلح و امنيت به خطر مي افتد.
4.بالاترين آرزويي كه همه در راه تحقق بخشيدن به آن بايد بكوشند،ظهوردنيايي است كه در آن آزادي عقيده و امنيت و رفاه مادي به طور كامل وجود داشته باشد;اختناق،ترس،فقر ريشه كن شده باشد.مواد سي گانه اعلاميه براي تحقق بخشيدن به اين آرزو تنظيم شده است.
5.ايمان به حيثيت ذاتي انسانها و احترام به حقوق غير قابل سلب و انتقال آنهاتدريجا به وسيله تعليم و تربيت بايد در همه افراد به وجود آيد.
مقام و احترام انسان
اعلاميه حقوق بشر چون بر اساس احترام به انسانيت و آزادي و مساوات تنظيم شده و براي احياي حقوق بشر به وجود آمده،مورد احترام و تكريم هر انسان با وجداني است.ما مردم مشرق زمين از دير زمان از ارزش و مقام و احترام انسان دم زده ايم.در دين مقدس اسلام-چنانكه در مقاله پيش گفتيم-انسان،حقوق انسان،آزادي و مساوات آنها نهايت ارزش و احترام را دارد.نويسندگان و تنظيم كنندگان اين اعلاميه و همچنين فيلسوفاني كه در حقيقت الهام دهنده نويسندگان اين اعلاميه هستند،مورد ستايش و تعظيم ما مي باشند.ولي چون اين اعلاميه يك متن فلسفي است،به دست بشر نوشته شده نه به دست فرشتگان،استنباط گروهي از افراد بشراست،هر فيلسوفي حق دارد آن را تجزيه و تحليل كند و احيانا نقاط ضعفي كه در آن مي بيند تذكر دهد.
اين اعلاميه خالي از نقاط ضعف نيست ولي ما در اين مقاله روي نقاط ضعف آن انگشت نمي گذاريم،روي نقطه قوت آن انگشت مي گذاريم.
تكيه گاه اين اعلاميه «مقام ذاتي انسان »است،شرافت و حيثيت ذاتي انسان است. از نظر اين اعلاميه انسان به واسطه يك نوع كرامت و شرافت مخصوص به خود داراي يك سلسله حقوق و آزاديها شده است كه ساير جانداران به واسطه فاقد بودن آن حيثيت و شرافت و كرامت ذاتي،از آن حقوق و آزاديها بي بهره اند.نقطه قوت اين اعلاميه همين است.
تنزل و سقوط انسان در فلسفه هاي غربي
اينجاست كه بار ديگر با يك مساله فلسفي كهن مواجه مي شويم:ارزيابي انسان،مقام و شرافت انسان نسبت به ساير مخلوقات،شخصيت قابل احترام انسان.بايدبپرسيم آن حيثيت ذاتي انساني كه منشا حقوقي براي انسان گشته و او را از اسب و گاوو گوسفند و كبوتر متمايز ساخته چيست؟و همين جاست كه يك تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يك طرف و ارزيابي انسان در فلسفه غرب از طرف ديگرنمايان مي گردد.
در فلسفه غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است.سخناني كه درگذشته درباره انسان و مقام ممتاز وي گفته مي شد و ريشه همه آنها در مشرق زمين بود،امروز در اغلب سيستمهاي فلسفه غربي مورد تمسخر و تحقير قرار مي گيرد.
انسان از نظر غربي تا حدود يك ماشين تنزل كرده است،روح و اصالت آن موردانكار واقع شده است.اعتقاد به علت غايي و هدف داشتن طبيعت يك عقيده ارتجاعي تلقي مي گردد.
در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمي توان دم زد،زيرا به عقيده غرب عقيده به اشرف مخلوقات بودن انسان و اينكه ساير مخلوقات طفيلي انسان و مسخرانسان مي باشند ناشي از يك عقيده بطلميوسي كهن درباره هيئت زمين و آسمان ومركزيت زمين و گردش كرات آسماني به دور زمين بود;با رفتن اين عقيده جايي براي اشرف مخلوقات بودن انسان باقي نمي ماند.از نظر غرب،اينها همه خودخواهيهايي بوده است كه در گذشته دامنگير بشر شده است.بشر امروز متواضع و فروتن است،خود را مانند موجودات ديگر بيش از مشتي خاك نمي داند،از خاك پديد آمده و به خاك باز مي گردد و به همين جا خاتمه مي يابد.
غربي متواضعانه روح را به عنوان جنبه اي مستقل از وجود انسان و به عنوان حقيقتي قابل بقا نمي شناسد و ميان خود و گياه و حيوان از اين جهت فرقي قائل نمي شود.غربي ميان فكر و اعمال روحي و ميان گرماي زغال سنگ از لحاظ ماهيت وجوهر تفاوتي قائل نيست;همه را مظاهر ماده و انرژي مي شناسد.از نظر غرب صحنه حيات براي همه جانداران و از آن جمله انسان ميدان خونيني است كه نبرد لا ينقطع زندگي آن را به وجود آورده است.اصل اساسي حاكم بر وجود جانداران و از آن جمله انسان اصل تنازع بقاست.انسان همواره مي كوشد خود را در اين نبرد نجات دهد. عدالت و نيكي و تعاون و خيرخواهي و ساير مفاهيم اخلاقي و انساني همه مولود اصل اساسي تنازع بقا مي باشد و بشر اين مفاهيم را به خاطر حفظ موقعيت خود ساخته وپرداخته است.
از نظر برخي فلسفه هاي نيرومند غربي انسان ماشيني است كه محرك او جز منافع اقتصادي نيست.دين و اخلاق و فلسفه و علم و ادبيات و هنر همه رو بناهايي هستندكه زير بناي آنها طرز توليد و پخش و تقسيم ثروت است;همه اينها جلوه ها و مظاهرجنبه هاي اقتصادي زندگي انسان است.خير،اين هم براي انسان زياد است;محرك وانگيزه اصلي همه حركتها و فعاليتهاي انسان عوامل جنسي است.اخلاق و فلسفه وعلم و دين و هنر همه تجليات و تظاهرات رقيق شده و تغيير شكل داده عامل جنسي وجود انسان است.
من نمي دانم اگر بناست منكر هدف داشتن خلقت باشيم و بايد معتقد باشيم كه طبيعت جريانات خود را كوركورانه طي مي كند،اگر يگانه قانون ضامن حيات انواع جاندارها تنازع بقا و انتخاب اصلح و تغييرات كاملا تصادفي است و بقا و موجوديت انسان مولود تغييرات تصادفي و بي هدف و يك سلسله جنايات چ
- دوشنبه ۱۶ فروردین ۹۵ ۱۱:۲۵ ۵۳ بازديد
- ۰ نظر
يا مقلب القلوب والابصار يا مدبر اليل و النهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال
در آستانه شگرف ترين تحول طبيعت و شكوه خلقت ،خداوند سبحان را شاكريم كه فرصتي دوباره به ما داد تا همپاي طبيعت دل ها را به نور ايمان برافروزيم و دست ها را با تحول و شكوفايي همراه سازيم و گام هاي استوار را در تحقق ايده ها و طرح هاي ماندگار برداريم .
نوروز تبلور زيباييهاي آفرينش و تجلي رستاخيز عظيم است و تمامي اين زيبايي زماني جلوه مي يابد كه آب اين نعمت بي نظير خداوند، در زمين جاري باشد. دست به دعا بر مي داريم كه پروردگار متعال بندگانش را همواره از اين موهبت الهي، سيراب گرداند.
در سالي كه گذشت ، با توكل به خداي متعال و علي رغم وجود فراز و نشيب هاي فراوان با تكيه بر نيروهاي خلاق و پرتلاش شركت آب و فاضلاب استان مركزي توانستيم گام هايي اساسي در راستاي اهداف و رسالت سقاگري را به حق تحقق ببخشيم.
اينجانب در آستانه شكفتن شكوفههاي بهاري ضمن قدرداني از زحمات و تلاشهاي يكايك همكاران محترم، آغاز سال جديد و بهار طبيعت را به محضر خانواده بزرگ صنعت آب و فاضلاب كشور صميمانه تبريك عرض نموده و آرزوي سعادت و بهروزي توأم با خير و بركت از درگاه خداوند منان براي همگي مسئلت دارم
- جمعه ۰۶ فروردین ۹۵ ۰۸:۰۰ ۱۵ بازديد
- ۰ نظر



- پنجشنبه ۱۳ اسفند ۹۴ ۱۱:۴۸ ۱۹ بازديد
- ۰ نظر
ادعاي عشق به خدا ،از كسي كه سجاده دلتنگ حضور اوست ؛ پذيرفتني نيست ...
نماز نجواي عاشقانه با محبوب است ...
توجه خداوند به نمازگزار هنگام قبله
امام باقر (ع ) :اذا استقبل المصلي القبلة استقبل الرحمان بوجهه ، لا اله غيره
آنگاه كه نمازگزار رو به قبله كرد،پروردگار عالم به صورتش رو مي آورد، جز او خدايي نيست .
( بحار الانوار، ج ,82 ص 219 )
حمد و سوره در نماز
امام رضا (ع ) :امر الناس بالقراءة في الصلوة لئلايكون القران مهجورا مضيعا
مردم به خواندن حمد و سوره در نماز به اين جهت موظف شده اند كه قرآن مجيد متروك و ضايع نشود.
( من لا يحضره الفقيه ، ج 1، ص 84 )
تعليم سوره حمد
پيامبر (ص ) :منها ما روي عن النبي - صلي الله عليه واله - انه قال لجابر بن عبدالله الانصاري : يا جابر! الا اعلمك افضل سورة انزلهاالله في كتابه ؟ فقال له جابر: بلي بابي انت و امي يا رسول الله ! علمنيها. قال :فعلمه "الحمد" ام الكتاب . ثم قال : يا جابر! الااخبرك عنها؟ قال : بلي ، بابي انت و امي يا رسول الله ! اخبرني .قال : هي شفاء من كل داء الا السام
از پيامبر (ص )روايت شده كه به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: اي جابر، آيا برترين سوره اي راكه خدا در كتابش نازل فرموده به تو نياموزم ؟ جابر عرض كرد: آري پدر و مادرم فداي تو باد اي رسول خدا، آن را به من بياموز. پس رسول الله سوره "حمد"(ام الكتاب ) را به او تعليم داد و فرمود: اي جابر آيا آگاهت نسازم از اين سوره ؟عرض كرد: چرا، پدر و مادرم فداي تو باد يا رسول الله ! از آن مرا باخبر ساز.فرمود: آن شفاي هر دردي است جز مرگ .
( تفسير عياشي ، ج 1، ص ,20 حديث 9 )
خشوع زينت نماز
پيامبر (ص ) : الخشوع زينة الصلاة
خشوع ، زينت و زيورنماز است .
( بحار الانوار، ج ,77 ص 131 )
خشوع در نماز
امام صادق (ع ) : اذا كنت في صلاتك فعليك بالخشوع و الاقبال علي صلاتك فان الله تعالي يقول : "الذين هم في صلاتهم خاشعون "
هرگاه در حال نمازبودي ، بر تو باد به خشوع و توجه كامل به نماز، چون خداوند در قرآن مي فرمايد: "اهل ايمان كساني هستند كه در نماز خشوع مي ورزند".
( فروع كافي ، ج 3، ص .300 ميزان الحكمه ، ج 5، ص .379 بحار الانوار، ج ,84 ص ,84 ص 260 )
خشوع چيست ؟
پيامبر (ص ) : ما الخشوع ؟ قال : التواضع في الصلاة و ان يقبل العبد بقلبه كله علي ربه ...
از پيامبر اكرم (ص ) سؤال شد: خشوع چيست ؟ فرمود:فروتني و خاكساري در نماز و اين كه بنده با تمام قلبش به سوي خدا برود...
امام رضا(ع) در باره فلسفه و حكمت اذان مىفرمايد:
1 - آنكس را كه فراموش كار است، ياد آور باشد و آنكس را كه غافل است متنبه سازد. 2 - فهماندن وقت نماز، براى كسيكه اشتغال دارد.(مشغول به كار است) 3 - دعوت مردم به پرستش خالق و ترغيب در آن است. 4 - اذان گو، اقرار به توحيد دارد و ايمان را آشكار مىسازد و اسلام را اعلان ميكند و آنكس را كه فراموش كرده يادآورى مىنمايد.(منلايحضرهالفقيه،ج 1،ص 299)
علاوه بر مطالب بالا، در باره فلسفه اذان،مي توان به موارد زير هم اشاره كرد:
الف - اذان و اقامه، توجه و آمادگى براى نمازگزار است و در اثناى آن، زمينه و استعداد پيدا مىشود كه انسان، با ادب بيشتر، خشوع فزونتر و عرفان عميقتر در پيشگاه حضرت حق قرار گرفته و با معبود و محبوب حقيقى خويشتن سخن بگويد و دمساز گردد.
گل نغمه زيباى خدايى است اذان
پروانه باغ دلگشايى است اذان محبوب تمام حق پرستان زمين
پيغام رسان روشنايى است اذان
ب - اذان موجب صفاى باطن و شادى و نشاط روح است. پيامبر(ص) هنگام فرا رسيدن وقت نماز، به بلال ميفرمود: »اى بلال! اذان بگو و ما را با آن روح ببخش (ارحنا يا بلال)»
ج - زمانى كه صداى نيكوى اذان، فضا را معطر ميسازد و به نماز گزاران مژده ميدهد كه هنگام سخن گفتن با خدا فرا رسيده است.
پس آنان آماده نماز ميشوند و به سوى مساجد و نمازخانه ها حركت ميكنند رسول خدا(ص)فرمود: «هرگاه مؤذن بگويد: الله اكبر»،خداوند ميفرمايد: اى امت محمد مهياى نماز شويد و شغل دنيا را ترك كنيد».(مناهج الشارعين، ص 180)
د - قبل از اسلام مسيحيان با ناقوس، يهوديان با دميدن در بوقها، آتش پرستان با روشن كردن آتش و مردم را به عبادت دعوت ميكردند؛ ولى اسلام آمد و به جاى اينها اذان را انتخاب كرد كه در آن مردم با كلمات خوب و دلنشينى به مسجدها فرا خوانده ميشوند و از طرفى با شنيدن و گفتن نام خدا، پيامبر و... آماده نماز خواندن مي گردند.
ه)اذان آدمى را به ياد خدا مي اندازد و با بزرگى و عظمت او آشنا ميسازد؛ با گفتن «الله اكبر» به بزرگى، جلالت شأن، عظمت و توانايى خدا اعتراف مىكنيم و با بيان «لا اله الا اله»، به يگانگى و بى شريكى او شهادت ميدهيم.
- یکشنبه ۱۸ بهمن ۹۴ ۱۵:۱۵ ۱۶۴ بازديد
- ۰ نظر
نماز يك دولا و راست شدن نيست. خيلي چيزها در نماز است. من يك وقتي يك مثل ميزدم، ميگفتم: يك كسي كه لباس ميشويد، ظاهرش اين است كه لباس ميشويد. اما در اين خيلي چيز است. عرق بدنش هم درميآيد، غذايش هم هضم ميشود. ايام فراغتش هم پر ميشود. ورزش هم ميكند. لباس كه تميز شد لباس تميز نشاط ميآورد. هركس هم به لباس تميز نگاه كند او هم نشاط پيدا ميكند. اگر براي همسرش ميشويد علاقهي همسرش هم زياد ميشود. يعني يك خرده نگاه كنيد چه چيزي در اين است.
در نماز خيلي چيز است. بهداشت هست، حقوق هست، ادب هست، انتخابات هست، آزادي هست، همه چيز در نماز هست. كمالي نيست مگر اينكه در نماز نباشد. من در خيلي از دانشگاهها گفتم. گفتم: اگر يك كسي يك كمال پيدا كرد كه در نماز نبود، من جايزه به او ميدهم. ادب در نماز هست. تا آقا حرف ميزند تو هيچي نگو. اطاعت در نماز هست. قبل از آقا خم نشو، قبل از آقا سرت را از خاك برندار. قبل از آقا ركوع نكن. انتخابات در نماز هست، اين آقا را قبول نداري، جايي برو كه آقايش را قبول داري. آزادي در نماز هست، ركعت اول اقتدا كردي، ركعت دوم نميخواهي ادامه دهي ميگويد: مجبور نيستي، قصد فرادي كن. مجبور نيستي كه حالا كه در اين جماعت آمدي تا آخر با اين جماعت باشي.
قرائت در نماز هست، پيش نمازي را انتخاب كنيد كه قرائتش بهتر باشد. عدالت هست، پيش نماز بايد عادل باشد. نظم هست، صفها بايد منظم باشد. تغذيه هست، لقمهي حرام در شكم باشد نماز قبول نيست. صحيح هست، قبول نيست. مثل چاي در آفتابه، چاي است كسي نميخورد.
اگر لقمهي حرام در شكم باشد نماز قبول نيست. حق مردم در نماز هست، حق همسر در نماز هست، حق والدين در نماز هست، حق حيوان در نماز هست! حيوان اگر تشنهاش است شما حق نداري وضو بگيري. بايد آب را به حيوان بدهي و تيمم كني. دقت در نماز هست. اعضاي وضو به اندازهي سر سوزن شسته نشود، اگر انگشتر شما تنگ باشد كه آب زيرش نرود، وضوي شما باطل است. سر سوزن، اضافهكار در نماز هست، نماز نافله. شهدا در نماز هست، مهر كربلا. شانه در نماز هست، شانه بزني، يك ركعت تو سي برابر ميشود. عطر بزني سي تا هم براي عطر اضافه ميشود. مسواك بزني هفتاد تا هم براي مسواك اضافه ميشود. نشاط در نماز هست، ولو زمستان لولهها آب داغ است، با آب سرد وضو بگير، خشك نكن! ثوابش سي برابر است. چون هرچه آب سرد روي پوست بدن باشد نشاطش بيشتر است. معاد در نماز هست، «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (فاتحه/۴) توحيد در نماز هست، «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له».
آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند، در نماز است. چون شما ميگويي: الله اكبر! تو بزرگ هستي، وقتي خدا بزرگ است، آمريكا كوچك است. شما سوار هواپيما ميشوي بالا ميروي، اين خيابان ۴۵ متري ميشود اندازهي يك طناب سياه. پايين كه هستيم اوه ۴۵ متر عرض خيابان است! بالا كه رفتيم اين خيابان ۴۵ متري مثل يك طناب سياه ميشود. بالابرويم اصلاً كرهي زمين اندازهي يك پرتقال ميشود. همهي شش ميليارد آدم سر يك پرتقال دعوايشان است. هرچه بالاتر برويم، هرچه ايمان ما به خدا بيشتر شود، آمريكا نزد ما كوچكتر است.
آرايش در نماز هست. زن هرچه طلا دارد وقت نماز به خودش آويزان كند، ثواب دارد. مردي كه طلا برايش حرام است بهترين عطر را بزند. رنگ در لباس هست، لباس با رنگ سفيد ثوابش بيشتر است.
ما بدانيم نماز چيست. نماز هنر خداست، صنعت خداست. صنعت خداست، مهندسي خداست كه در چهار، پنج دقيقه، اين همه چيز جاسازي كرده است، ورزش در نماز هست، حركات ركوع و سجود. بهترين وقتي كه خون به مغز ميرسد وقت سجده است. البته سجده براي اين كار نيست. سجده براي قرب به خداست، منتهي اينها هم درونش هست. مثل اينكه شما كه صله رحم ميرويد، عمو و عمه و خاله و دايي را ببيني، شما براي ديد و بازديد فاميلي، صله رحم ميرويد، منتها خوب در راه كه ميرويد غذايت هم هضم ميشود. كسي براي هضم غذا خانهي عمه نميرود. نماز براي خداست، منتها خوب اينها…
از زبان استاد قرائتي
- یکشنبه ۱۸ بهمن ۹۴ ۱۵:۰۳ ۲۴۴ بازديد
- ۰ نظر
صداي دلنشيني گوشهايم را نوازش ميكند و سكوت و تنهايي ام را در هم ميشكند بويي به مشامم ميرسد.گويي تمام تنم، تمام نفسم به صداي اين زيبا صوت ميخ كوب شده است، عصاره عطر اقياقياست ، گويي عطر نرگس مست شيراز است كه ناخواسته مرا با خود به اوج رسيدن مي برد ، كه با گل رز آميخته شده و با بارش باران ترنم عشق آويخته شده است .
فرياد دلنشين الله اكبر را اين موذن چه زيبا بر گوشم تنم به خدا مي رساندم، با نسيم صبحگاهي گويي خدا خودش به دم در خانه من امده است ، آري گويي همراه خدا ملائكه نيز به در خانه مردم مي كوبند كه برخيزيد كه خداي به عيادت شما آمده است . ؛خدا بزرگ است.« حي علي فلاح»بشتابيد به سوي رستگاري.از خواب برمي خيزم به كنار حوض مي روم شناي ماهيان درون حوض مرا به ياد،شستشوي انسان بوسيله ي نماز هاي پنج گانه مي اندازد.
گويي كه با وضوي خود به هفت آسمان آفرينش دست مي يابم، خوشحالم كه مهمان دارم در فضاي دلم، در قلبم خداي جاي دارد و چه صداي دلنشيني«لا اله الا الله»معبودي جز او نيست.سجاده ام را باز مي كنم،فريادي از درون،خود را به ديواره هاي وجودم مي كوبد و انگار ديگر تحمل سكوت را ندارد.گويي كه اشتياق رسيدن به اوست كه مرا به انسان بودن، دوري از غيبت و گناه ، مومن و مطهر بودن وا مي دارد . اين صداي قلبم است كه در حركات مستحكم قلمم مي سپارد دلش را تا بتواند كه بغض سكوتش را بشكند و فرياد بزند و با خداي خويش راز و نياز كند با نوشتن و بيان كردن كلمات زيباي پرستش خداي در وفاي به عهده معبود در اين نماز با سجود. قنوت چه لحظه زيبايي است. انسان را به ياد ان پرستويي مي اندازد كه سالهاست در فراغش به افق نظاره ميكند. و من در بي كسي هايم تنها نام مقدس تو را زمزمه ميكنم چون تو تنها كسي هستي كه در اوج فاصله ها صدايم را ميشنوي.
اي ياري دهنده دلهاي نااميد از تو ميخواهم دلم را با نورت روشن سازي ودر هنگام مصيبت ها پناه دل بي كسم باشي.نماز را دوست دارم وقتي كه سر بر سجده ميگذارم ودر مقابل مقام بلند تو حاجتم را ميخواهم وقتي كه سجده ميكنم ميخواهم ساخته شدن وجودم از خاك را به ياد آورم و همچنين از نعمت هاي بي كران خداوند تشكر كنم.وقتي نماز ميخوانم به كرانه هاي آسمان ميرسم،به اعلاء و به عروج ميرسم نماز لحظه ي زيبايي است.
آري چه زيباست زماني كه فرشتگان در زمان خواندن تو را همراهي ميكنند و آن نور و درخششي كه در چهره ي ما پديدار مي گردد.فرشتگان را ببين در دستهايشان قلم هايي است كه ثواب نماز را مي نويسند قلم هايشان از جنس انوار الهي است. انسان با نماز به شناخت حقيقي خدا مي رسد. و چه زيباست مرگ در حال نماز.
- یکشنبه ۱۸ بهمن ۹۴ ۱۴:۴۹ ۴۰۸ بازديد
- ۰ نظر