شوراي فرهنگي آب و فاضلاب استان مركزي

گزارشي از كارها و عملكرد شوراي فرهنگي و ديني

سخن آقاي قرائتي در مورد خوب بودن

كار خوب از نظر قرآن و اهل‌بيت(ع) ويژگي‌هاي متعددي دارد كه يكي از آنها نظم است و به همين جهت اسلام براي مؤمن برنامه روزانه هم ارائه كرده است؛ اما بايد توجه داشت كه برخي از كارها اعمال نيك انسان را مي‌سوزاند.

عقيق: حجت‌الاسلام «محسن قرائتي» يكي از محبوب‌ترين چهره‌هاي قرآني كشور است كه بيش از 32 سال است كه به تدريس معارف قرآن و اهل‌بيت(ع) مي‌پردازد و باعث علاقه‌مند شدن بسياري از مردم به حقايق اين منبع عظيم اسلامي شده است.

قرائتي در نمايشگاه قرآن سال 1392 بود كه طي نظرسنجي مردمي به عنوان محبوب‌ترين شخصيت قرآني انتخاب شد؛ از اين رو و به جهت جذاب بودن درس‌هاي قرآن اين معلم قرآن دور از واقعيت نيست اگر وي را «معلم دوست‌داشتني» بناميم.   

در ادامه دومين شماره «درس‌هاي قرآن معلم دوست‌داشتني» كه در رابطه با «نشانه‌هاي عمل صالح» است و در 12 آذرماه سال 1360 ارائه شده است را مرور مي‌كنيم

لازم به ذكر است كه متن ذيل گزيده‌اي از مهم‌ترين مطالب اين جلسه است و لينك متن كامل آن نيز در انتهاي صفحه وجود دارد.

انسان با كارش سنجيده مي‌شود

 از قرآن و حديث بر مي‌آيد كه كار خوب بايد 25 يا 26 شرط داشته باشد تا كار خوب بشود وگرنه همه كارها هر كدام يك عيبي خواهند داشت. چون قرآن بسيار خاطرنشان كرده كه: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» حال عمل صالح و كار خوب چيست؟

نكته ا) قرآن مي‌فرمايد: «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملك/2)؛ در سوره كهف نيز خداوند مي‌فرمايد: «لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (كهف/7) ما مردم را آزمايش مي‌كنيم تا ببينيم كه كدام عمل‌شان بهتر است.

امام صادق(ع) مي‌فرمايند: كه منظور از احسن عملاً، أَكثَرُ عَمَلاً يعني عمل زياد نيست. زيادي عمل مهم نيست و نيكي عمل مهم است.

اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايند: «النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ» (كافى/ج‏1/ص‏50) مردم پسر كارشان هستند يعني انسان را با كارش شناسايي ميكنند.‌ 

كرامت انسان با تحمل مشكلات ارتقا مي‌يابد/بهترين كار،سخت‌ترين كار است

نكته 2) بهترين كارها آنهايي است كه مشكل‌تر باشد؛ در نهج‌البلاغه داريم: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ» (نهج‏البلاغه/حكمت‏249) بهترين كار كاري است كه انسان سختي‌اش را تحمل كند.

«المَكارمُ بِالمَكارِه» (غررالحكم/ص‏99) كرامت انسان به اين است كه مشكلات را تحمل كند.

قرآن مؤمنين را تعريف مي‌كند و مي‌گويد: پيامبر ياراني داشت «اتَّبَعُوهُ في‏ ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبه/117) يعني از پيامبر در ساعات سختي پيروي كردند.

براي خواندن نماز شب خودت را از خواب به سختي جدا كن

نكته 3) خداوند مي‌فرمايد نماز شب مهم است اما مهم‌تر از نماز شب نمازي است كه «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» (سجده/16) يعني اينكه براي نماز شب خودت را از خواب به سختي جدا كني. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ» (نساء/95) آنهايي كه با سختي جهاد مي‌كنند.

مؤمن در كارهايش نظم دارد

نكته 4) حديث داريم كارهايتان بايد انضباط داشته باشد. مؤمن جدولي بدين ترتيب دارد؛ «سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ» (تحف‏العقول/ص‏409) ساعاتي براي گفت‌وگو با برادران ديني «وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ» و ساعتي براي لذت بردن. يعني انسان نبايد وقتي تداخل كاري شد، زن و بچه را فراموش كند. قرآن در تعريف پيامبر مي‌گويد: «وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا» (مريم/51) پيغمبر رسول و نبي بود «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» (مريم/55) ولي در عين حال به اهل و عيالش هم مي‌رسيد و در عين اينكه سخنراني يك ميليوني داشت به زن و بچه خودش هم مي‌رسيد و توجه مي‌كرد.

كار بدون بصيرت انسان را به تعالي نمي‌رساند

نكته 5) قرآن مي‌گويد: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون» (نساء/43) يعني وقتي مست هستيد طرف نماز نرويد تا بفهميد چه مي‌گوييد. حديث داريم عمل آدم بدون بصيرت مانند الاغي است كه دور سنگ آسياب مي‌چرخد؛ خيلي فعاليت مي‌كند ولي بالاخره مي‌بيند سر جاي اول است، چون بصيرت ندارد.

انتقاد قرآن از مؤمنان/خوبي و بدي با هم يك‌جا جمع نمي‌شود

نكته 6) قرآن انتقاد مي‌كند و مي‌گويد: «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» (توبه/102) عمل انجام مي‌دهند ولي يك عمل خوب و يك عمل بد. دعا مي‌كند، فحش و دشنام هم مي‌دهد. به يك نفر كمك مي‌كند و به ديگري تهمت مي‌زند. عمل خوب عملي است كه ناب باشد. چون گاهي اعمال در يكديگر تاثير مي‌گذارند. همانطور كه: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات» (هود/114) عمل خلاف هم باعث از بين رفتن عمل خوب مي‌شود.

در كار خير از يكديگر سبقت بگيريد

نكته 7) قرآن مي‌گويد: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» (مائده/48) در كارخير سبقت بگيريد. «سارِعُوا» (آل عمران/133) سرعت بگيريد و «سابِقُوا» (حديد/21) در يك مسجد كسي كه اول پول مي‌دهد، از كسي كه بعد از همه پول مي‌دهد، اجرش بيشتر است.

شرايط كار خوب/با عشق به استقبال اعمال نيكو برويد

نكته 8) امام سجاد(ع) در دعاي مكارم الاخلاق مي‌گويد: خدايا به من توفيق بده تا عمل من بهترين عمل باشد. بهترين عمل عملي است كه در آن نظم باشد، سخت باشد، تعبد داشته باشد، تقسيم كار داشته باشد، بصيرت و تخصص باشد و غرور نداشته باشد، اجبار نباشد، به حق بينديشد نه به همراه، صداقت، سبقت، ابتكار، قاطعيت، عجله، از راهش باشد، با هر وسيله‌اي نباشد، عاشق باشد نه با كسالت و اكراه، محكم كاري و هماهنگي با ذوق داشته باشد. يك عمل خوب بايد همه اين شرايط داشته باشد.

نكته 9) عمل خوب عملي است كه با عشق انجام شود. در مناجات‌ها و ادعيه مي‌خوانيم: «أَعُوذُ بِكَ رَبِّ مِنَ الْكَسَلِ وَ الْفَشَل» (بحارالانوار/ج‏92/ص‏228) خدايا پناه مي‌برم به تو از اينكه كارهايمان بي‌عشق و با زور باشد. «الهي اذقني حلاوة مناجاتك» خدايا شيريني مناجات را به من بچشان و بتوانم از روي عشق با تو مناجات كنم.

قرآن از آدم‌هاي بد و منافق تعريف مي‌كند كه «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏» (نساء/142) وقتي براي خواندن نماز بلند مي‌شوند، كسل هستند يعني عشق به نماز ندارند.

نماز خوب از نگاه قرآن

بسم الله الرحمن الرحيم.مرحوم ايت الله بهجت هركس پيش او مي آمد ونصحيت ميخواست مي فرمود :  برو نماز را درست كن  و اول وقت بخوان همه اوضاعت درست ميشود.

مرحوم قاضي مكرر مي فرمود :هركس نمازش را درست كرد و اول وقت خواند در مقامات معنوي بجايي نرسيد آب دهان بمن بياندازد.

چطور بايد نماز خوب بخوانيم ؟ نماز يك عباداتي نيست كه لازم باشد شما با حال  واشك سوز وعشق  بخوانيدچون اگر شما  خيلي اهل حال وسوز هم باشيد هميشه اينگونه  نخواهد بود چون امير المومنين (ع) فرمود : ان للقلوب اقبالاً و ادباراً. فاذا اقبلت فاحملوها علي النوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها علي الفرائض. يعني در دلها حالات رغبت و بي رغبتي است. در موقع رغبت به مستحبات اقدام كنيد و در بي رغبتي به واجبات قانع باشيد.

عبادتي كه بايد هر روز روزي 5 مرتبه انجام بدهيد لازمه اش اين نيست كه سر نماز گريه كنيد اگر قرار بود سر هر نماز گريه كنيد خدا مي فرمود : هر وقت حال داشتي نماز بخوان ولي اتفاقا دستور نماز را جوري صادر كرده ، كه حالت را هم بگيرد .

خدا عبادتي را انتخاب كرده كه انسان ازآن لذت نبرد . ودر سختي و تلخي اين امر مكرر كه طبيعتا چون تكراري است لذتش از بين ميرود، انسان ساخته بشود بالا برود  ورشد كند اگردر ابتدا از آن لذت ببرد رشد پيدا نمي كند.

آن موقع نماز خوندن باعث رشد انسان ميشود  وچرك روح آدم را مي گيرد كه لبه زبر نماز بياد روح  را صيقل دهد انسان نشسته غرق بازي ، كار واستراحت ؛ بانگ اذان بلند ميشود وحالش گرفته ميشود.چرا خدا صبح وقتي در خواب خوش هست بلندش ميكند مي خواهد حالش را بگيرد. خدا نمي گويد مثل مرتاض هاي هندي يكماه سرميخ بخواب صدا وناله ات هم بلند نشود تا به همه قدرت ها  و رشد برسي. انسان اگر ميخواهد با خودش مبارزه كند بايد سر نماز مبارزه كند.

اگر ميخواهيد كنترل زبان چشم و... داشته باشي بايد اول وقت بلند شوي ونماز بخواني .از امام رضا (ع) پرسيدند : چرا كسي كه زنا مي كند به او كافر نمي گويند ولي به كسي كه نماز را ترك مي كند كافر مي گويند در «علل الشرايط »جواب فرمودند : چون او شرايط بهش فشار آورده ومرتكب گناه شده ؛ ولي مگر نماز نخوندن چقدر لذت دارد؟جز اينكه خواسته بخدا بي احترامي كند

همانطور كه نماز نخوندن بي احترامي بخدا است دير نماز خواندن هم بي احترامي بخداست نماز در مرحله اول رعايت ادب وسختي دادن بخود است نه عشق بازي با خدا وخوشي داشتن معنوي.

خداوند متعال ميدانست ما عاشق وعارف به او نيستيم خداوند ميداند كه آدم با 40 سال عبادت كم كم شيريني گفتگو با خدا را مي چشد آنوقت انسان ميگويد من وقتي نماز خوب مي خوانم كه شيريني عبادت كردن را بدست بيارم آنوقت مي پرسد من چطور نماز بخوانم كه لذت ببرم .

دنبال نماز كه نيست دنبال لذت است مي خواهد همه زندگيش پراز شيريني باشد اگر خدا ميخواست نماز را شيرين ميكرد ولي اتفاقا خدا ميخواهد حال ما را بگيرد.

چند مساله احكام در رابطه با مودبانه نماز خواندن يا همان درست نماز خواندن:
هر حركت اضافي در نماز مكروه است . به طور مثال سر نماز سر را نبايد خاراند نه تنها سر بلكه هيچ قسمتي از پوست  را .

اين موضوع آنقدر مهم است كه در روايات آمده است  شيطان اگر بتواند به يك انسان تسلط پيدا كند باعث مي شود پوست صورتش به خارش بيافتد و اين كار شيطان رجيم  به عشق اين است كه  انسان نماز خوان حتي ذره اي به خدا بي احترامي كند .

انسان اگر كسي را هم دوست نداشت باشد ادب را رعايت ميكند . به سرباز ميگويند وقتي مقابل فرمانده ايستادي پات را بكوب يعني احترام بگذار براي فرمانده حتي اگر فرمانده دوست وآشنا باشد اين قانون است.

چرا خدا اينقدر در احكام نماز سختگيري كرده ؛ نماز مودبانه خواندن حال مي خواهد ؟عشق بخدا مي خواهد؟ فقط يك جو معرفت ميخواهد.

نكته ديگر در رعايت ادب اينكه بين مهر و زانو ها بايد به اندازه آرنج تا نوك انگشتان دست فاصله باشد ،جز اين نماز باطل است   و اين از آن جهت است كه سر زانو ها روي زمين قرار گيرد .
يا ديگر اين كه سر نماز نگاهمان را به اين سو آن سو نيندازيم  . زماني كه ايستاده هستيم نگاهمان بايد به محل سجده باشد. به هنگام ركوع نگاه اگر به مهر باشد پلكمان بالا مي آيد و بي احترامي ميشود آن هنگام بايد نگاهمان به پايين پاهايمان باشد.
هنگام تشهد هم نگاهمان بايد به سر زانو ها باشد بايد ادب رعايت كرد اگر چشممان به مهر باشد زاويه نگاهمان بالا مي آيد و  بي احترامي مي شود.
هر كسي نماز خواند و تعقيبات نخواند ، خداوند به ملائكه مي فرمايد نمازش را به او پس دهيد. من به او گفتم الان هر چيزي از من بخواهي ، به تو ميدهم. الان كجا ميرود؟ كدام امر دنيايش را ميخواهد درست كند.
چقدر روي قرائت نمازمان كار كرده ايم؟ روي قرائت با لحن عربي؟ كه اگر ناقص باشد نماز باطل است مي پرسند چرا ما عربي نماز بخوانيم ؟جواب: چرا بايد يك ركوع ودوتا سجده رفت ؟مي گويد : خوب خدا اين را تعيين كرده ؛ خوب عربي خواندن را هم خدا تعيين كرده است.

امام رضا (ع) پرسيدند خداوند چرا وضو را واجب كرده است؟
فرمودند تا ببيند چه كسي دستورش را خوب اجرا ميكند.پرسيدند : اگر براي تميزي كه ما خودمان را تميز مي كنيمديگر چه نيازي به وضو هست؟

وقتي خداوند در قران آورده : اغسلوا وجوهكم وايديكم الي المرافق وامسحوا برووسكم وارجلكم - اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چون به [عزم] نماز برخيزيد صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پيشين [هر دو پا] مسح كنيد  يعني نميتوان گفت : نه چون شستن تميز تر است بجاي مسح پا ، آن را بشويم اين عدول از امر الهي است.

 


اي ركوعت شاخه ي پر بار دل
                                            
اي تواضع از نگاه تو خجل
بر دو كتفم داغ قرباني بزن
                                            
يا به سر تاج سليماني بزن


قدم اول براي اينكه نماز خوب بخوانيم اين است كه نگاهمان را به نماز درست كنيم.

از نماز دزدي نكردن چقدر سختي دارد؟ نماز را غلط خواندن نماز را باطل مي كند يا اشك نريختن؟ ؟ ؟
خداوند از ما درست و مودبانه نماز خواندن را ميخواهد.

نماز يعني چه ؟ چشم گفتن. اطاعت كردن.
يك مدت سعي كنيم در نماز ادب را رعايت كنيم و بعد  ببينيم چه عشقي از خدا و چه  معرفتي ،  خداوند به ما عنايت خواهد كرد !!
صورتت را  به خاك بسپار و بگو
خدايا
خواستي صورت به خاكم بنگري؟
                                      
بهر مويت در هلاكم بنگري

روز خوب

سلام

امام آمد

 

خطبه بيست و پنجم از نهج البلاغه

خطبه 25:رنجش از ياران سست

 

اين خطبه را در سال 40 هجري زماني ايراد فرمود كه گزارش هاي پيا پي از شكست ياران امام عليه السلام به كوفه مي رسيد و عبيد الله بن عباس و سعيد بن نمران فرمانداران امام عليه السلام در يمن از بسر بن ابي ارطاه شكست خورده به كوفه برگشتند.امام عليه السلام براي سرزنش ياران جهت كندي و ركود در جهان و مخالفت از دستورهاي رهبري خطبه را ايراد فرمود كه از اخرين سخنراني امام است.

 
علل شكست ملتها (علل شكست كوفيان و پيروزى شاميان) 

 
اكنون جز شهر كوفه در دست من باقى نمانده است، كه آن را بگشايم يا ببندم اى كوفه اگر فقط تو مرا باشى، آن هم برابر اين همه مصيبتها و طوفانها!! چهره ات زشت باد. آنگاه به گفته شاعر مثال آورد: به جان پدرت سوگند اى عمرو كه سهم اندكى از ظرف و پيمانه داشتم.
سپس ادامه داد: به من خبر رسيده كه بسر بن ارطاه بر يمن تسلط يافت، سوگند به خدا مى دانستم كه مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند كرد. زيرا آنها در يارى كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرقيد، شما امام خود را در حق نافرمانى كرده و آنهاامام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتكاريد، آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى (آنقدر فرومايه ايد) اگر من كاسه چوبى آب را به يكى از شماها امانت دهم مى ترسم كه بند آن را بدزديد نفرين به امت خيانتكار خدايا، من اين مردم را با پند و تذكرهاى مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده، دل شكسته ام، به جاى آنان افرادى بهتر به من مرحمت فرما، و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلط كن. خدايا، دلهاى آنان را، آنچنان كه نمك در آب حل مى شود، آب كن. به خدا سوگند، دوست داشتم، به جاى شما كوفيان، هزار سوار از بنى فراس بن غنم مى داشتم كه: (اگر آنان را مى خواندى، سوارانى از ايشان نزد تو مى آمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستانى)
 

تبريك تولد انقلاب

22 بهمن 1357، خاطره اي است ماندگار در تاريخ اقتدار ملت ايران. روزي است كه امت به رهبري امامشان طمع خوش پيروزي و استقلال را چشيدند؛ روز پيروزي خون بر شمشير، روز رهايي ملت مسلمان ايران از چنگال استعمار، روز قدرت نمايي و اقتدار ايران و روز ذلت امريكا و اسرائيل.

امروز بيست و نهمين سالروز آن شور و حماسه است. بيست و دوم بهمن، آخرين موج بزرگ و توفنده اي بود كه موج هاي خون را در طول ساليان پرحادثه انقلاب، به ساحل پيروزي رساند و طنين جاودانه اش در گوش تاريخ ماندگار شد.

تبريك

سلام بر روح اللّه ، سلام بر شهيدان انقلاب، سلام بر سپيده دم 22 بهمن، سلام بر خيابان ژاله و جمعه خونينش. امروز بعثت مجدد اسلام و حيات دوباره مذهب است. امروز تحقق «هيهات منّا الذلّه» حسيني است. امروز روز تجديد بيعت با رهبري انقلاب و تجديد ميثاق با خون شهيدان است. 29 بهار بر اين انقلاب گذشته است و خزان هرگز جسارت روي آوردن به اين فصل سبز و باغ سرخ و لاله زار را نيافته است. درود و تبريك به ملت غيرتمند ايران كه همواره پاسدار ارزش هاي انقلابي شانند و در انتظار سكاندار كشتي هدايت.

حكومت جمهوري اسلامي

ساعت چهار بعد از ظهر 22 بهمن 1357 به دنبال جوش و خروش مردم، حكومت نظامي اعلام شد. به دنبال فرمان حضرت امام خميني رحمه الله ، مردم بي اعتنا به حكومت نظامي به مبارزات دلاورانه شان ادامه دادند و تا پايان روز بيست و دوم، با اندك درگيري و مقاومت، مراكز دولتي و نظامي را از آنِ خود كردند. بدين ترتيب، با سرنگوني نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي، «حكومت جمهوري اسلامي» تشكيل شد.

پيوستن ارتش به انقلاب

«برادر ارتشي، چرا برادر كشي». اين جمله خطاب مردم انقلابي در برابر تفنگ هاي نشانه گرفته بود؛ خطاب به برادرانشان در ارتش، خطاب به آنها كه با پشت كردن به شاه، با امام انقلاب دست بيعت دادند و به ملت ايران اثبات كردند كه از آن پس، حافظ مرزهاي ايران اسلامي خواهند بود، نه اريكه شاهنشاهي پهلوي. 22 بهمن، نه تنها يادآور سرخي خون شهيدان است، كه يادآور سرخي گل هايي است كه به جاي آتش بر لوله تفنگ برادران ارتشي مي درخشيد و سبزي دل هايي كه اميد به آينده اي مقتدر داشتند و سپيدي نور ايمانشان.

شهيدان 22 بهمن 1357

سال ها تبعيد، قتل و خيانت و سرانجام، طلوع خورشيد پيروزي در 22 بهمن و به ثمر نشستن همه آن تلاش ها و مجاهدت ها. 22 بهمن 1357، يادآور دلاورمرداني است كه در آخرين لحظات از جان خويش گذشتند تا امام و ملتشان طعم خوش پيروزي و آزادي و رفاه را بچشند؛ آنها كه ياد و خاطرشان در شيريني اين پيروزي ابدي است و بخشي از خاطره به يادماندني اين روز باشكوهند. ياد و نامشان جاويد و ابدي و حضور سبزشان همواره زنده باد!

نهادهاي مردمي در دست مردم

موج انقلاب آن قدر سريع بود كه بسياري، از جمله مقامات امريكايي از شنيدن خبر پيروزي انقلاب ايران انگشت به دهان ماندند. رمز اين سرعت، در قدرت و اتحاد مردمي ايران نهفته بود كه بي ترديد، با هيچ سلاحي قابل كنترل نبود. در 22 بهمن، مردم با رهبري روحانيت، بسياري از مراكز اداري و دولتي چون شهرباني، استانداري و فرمانداري را به تصرف خود درآوردند و كميته هاي مسلح انقلابي تشكيل دادند. در حقيقت، اين مردم بودند كه بنا به درخواست امامشان به دنبال سقوط نهادهاي اصلي رژيم و عقب نشيني ارتش، نظم و آرامش را برقرار كردند. آن روز در تهران، تسليحات ارتش، زندان اوين، ساواك سلطنت آباد، مجلس سنا و شورا، راديو ـ تلويزيون، نخست وزيري، ژاندارمري و شهرباني به دست مردم انقلابي افتاد.

درخشش انقلاب اسلامي ايران در ظلمت سكولاريسم قرن بيستم

در 22 بهمن ماه 1357، انقلابي بس شگرف و شكوه مند با رهبري ديني حضرت امام خميني رحمه الله و حمايت توده مردم در ايران رخ داد. اين انقلاب را مي توان اعجازي خواند كه جهانيان را به شگفت واداشت، آن هم درست در دوراني كه تفكر انديشه غيرديني و سكولار بر جامعه جهاني قرن بيستم حاكم بود. انقلاب اسلامي ايران با توجه به ديني بودنش، شباهتي به ديگر انقلاب ها نداشت، چنان كه حضرت امام خميني رحمه الله فرمود: «شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران، از همه انقلاب ها جداست، هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام».

پيام انقلاب

«توجه داشته باشيد كه انقلاب ما از نظر پيروزي بر دشمن، هنوز به پيروزي نرسيده است. دشمن از انواع وسايل و رسايل بهره مند است و توطئه ها در كمين. تنها هوشياري و انضباط انقلابي و اطاعت از فرمان هاي رهبري و دولت موقت اسلامي است كه توطئه ها را نقش بر آب مي سازد. ... با دولت موقت اسلامي همكاري نماييد تا با حول و قوه الهي هر چه زودتر با همكاري يكديگر ايران اسلامي آباد و آزاد را مورد غبطه جهانيان بسازيم.» اين كلام، از آن امام انقلاب، پير جماران است كه در 22 بهمن 1357 خطاب به ملت انقلابي گفته شد. اين كلام وصيت امام است براي تداوم انقلاب اسلامي. اين كلام، پيام هميشگي تاريخ انقلاب خطاب به همه ملت هاي انقلابي است. امروز ايران اسلامي مان در حال رشد و بالندگي است و تأثير آن را در سردرگمي و توطئه چيني هاي دشمنان ناآرام انقلاب مي توان ديد.

براي رسانه

پيروزي 22 بهمن، ميوه نهالي بود كه در 15 خرداد 42 در لاله زار ميهن ما كاشته شد و سال ها جهاد و شهادت آزادگان آن را آبياري كرد تا در بهمن 57، بهارآفرين گشت.

در فراز و نشيب روزهاي انقلاب، بيست و دوم بهمن در اوج است؛ تابان همچو خورشيد؛ ماندگار چون شهيد؛ الهام بخش مانند سپيده و افق.

نهضت ما اسلامي است قبل از آنكه ايراني باشد.

آن روز مبارك است بر ما كه سلطه جهان خواران بر ملت مظلوم ما و ساير ملت هاي مستضعف شكسته شد و تمام ملت ها سرنوشت خودشان را به دست خودشان بگيرند.

اهميت انقلاب شكوه مند اسلامي به قدري است كه ارزيابي آن از عهده قلم و بيان والاتر و برتر است.

بهمن ماه .....

خطبه بيست و چهارم از نهج البلاغه

(24) (293) از وصيت آن حضرت كه با اموال او چه كنند و آن را پس از بازگشت ازصفين مرقوم فرموده است (294)

در اين وصيت كه با اين عبارت شروع مى شود هذا ما امر به عبدالله على بن ابى طالب امير المومنين (295) فى ماله ابتغاء وجه الله ليولجه به الجنه و يعطيه به الامنه (اين چيزى است كه بنده خدا على بن ابى طالب ، امير المومنين ، درباره اموال خود دستور مى دهد و براى خشنودى خدا و اينكه او را به بهشت در آورد و امانش دهد.)

ابن ابى الحديد در شرح خطبه ، نخست چنين اظهار داشته است : طرفداران عثمان در اين مورد عتاب آغاز كرده و گفته اند ابوبكر مرد و دينار و درهمى باقى نگذارد و حال آنكه على عليه السلام در گذشت و اموال بسيارى از خود به جا گذارد و مقصود ايشان نخلستانها است . در پاسخ آنان گفته مى شود، همگان مى دانند كه على عليه السلام با دسترنج خود و به تن خويش در مدينه و ينبع و سويعه آبهاى فراوانى استخراج كرده و به عنوان صدقه جاريه براى مسلمانان وقف فرموده است و در حالى كه چيزى از آن در اختيارش باشد نمرده است .

مگر نمى بينى كه كتابهاى اخبار و سيره متضمن منازعه زيد بن على و عبدالله بن حسن در مورد سرپرستى اوقاف و صدقات على عليه السلام است ، و على عليه السلام هيچ چيزى نه كم و نه بيش براى فرزندانش به ارث نگذاشته است جز بردگان و كنيزكانش و هفتصد درهم از مقررى خود كه آن را هم براى خريدن خادمى براى اهل خانه خويش كنار نهاده بود و بهاى آن خادم بيست و هشت دينار بود.

به حساب آنكه هر صد درهم چهار دينار باشد و در آن هنگام چنين معامله مى شده است . وانگهى اگر ابوبكر چيزى ميراث ننهاده است ، نه كم و نه بيش ، بدين سبب است كه چندان زندگى نكرده است ، اگر او هم بيشتر زنده مى ماند بدون ترديد ميراث باقى مى نهاد.

 مگر نمى بينى كه عمر براى ام كلثوم چهل هزار درهم مهر قرار داد و به او پرداخت كرد و اين بدين سبب است كه اينان عمرى درازتر داشتند، بر گروهى از ايشان سودهاى بازرگانى فرو ريخت و گروهى ديگر از صحابه به آبادى زمين و كشاورزى پرداختند و گروهى ديگر از سهم غنايم و منافع عمومى داراى روزى و ثروت فراوان شدند.

و امير المومنين على عليه السلام ثروت بيشترى داشته است از اين سبب كه به دست خويش كار و كشاورزى و آبيارى و احداث نخلستان مى فرمود و همه اين كارها را به نفس شريف خويش انجام مى داد.

 وانگهى هيچ چيز از آن را نه كم و نه بيشى براى خود و روزگار خود و اعقاب خود نيندوخت و اموالش همه وقف و صدقه بود. پيامبر صلى الله عليه و آله هم رحلت فرمود، در حالى كه داراى زمينهاى زراعتى فراوانى در خيبر و فدك و محل سكونت بنى نضير بود و داراى نخلستان و آب و زمين بسيار ديگرى در طائف بود كه فقط طبق خبر واحدى ، كه آن را ابوبكر نقل كرده است ، پس از رحلت آن حضرت صدقه و وقف بر مسلمانان بوده است .

بنابر اين اگر بتوان به سبب دارا بودن آب و زمين و نخلستان بر على عليه السلام عيب گرفت ، نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله هم همين سخن را بايد گفت و اين كفر و الحاد است و اگر فرض شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را صدقه قرار داده و وقف فرموده است ، همان طور كه گفته شد اين خبر را كسى جز يك تن از مسلمانان - ابوبكر - روايت نكرده است و حال آنكه در مورد اموال على عليه السلام به روزگار زنده بودنش اين موضوع در نظر همه مسلمانان مدينه ثابت شده بود كه وقف و صدقه است و در اين صورت بر آن حضرت هيچ تهمتى در اين باره وارد نيست و او از هر تهمتى به دور است .

ابن ابى الحديد سپس مى گويد: على عليه السلام ولايت و سرپرستى اموال صدقه و وقف خود را به پسر خود حسن عليه السلام واگذار كرده و به او اجازه داده است از در آمد آن به صورت پسنديده ، يعنى دور از اسراف ، بهره مند شود و به ميزان نياز خود همان گونه كه كارگزاران زكات از منافع واصل آن بهره مى برد، بهره مند باشد. همان گونه كه خداوند متعال در مورد مصرف زكات و صدقات فرموده است و براى كار گزاران آن . (296)

على عليه السلام سپس فرموده است : اگر حسن مرد و حسين پس از او زنده بود سرپرستى امور صدقات با حسين عليه السلام است و بايد آن را در همان مصارفى كه حسن عليه السلام صرف مى كرده است صرف كند.

 على عليه السلام تصريح فرموده است كه براى اين دو پسرش هم سهم آنان را منافع صدقات همچون فرزندان ديگر محفوظ است . اين سخن را از اين جهت فرموده است كه ممكن است كسى گمان كند آن دو چون سرپرست و ناظر مصرف نافع آن صدقات هستند، از اينكه سهمى چون ديگر فرزندان داشته باشند محروم هستند و بايد منافع آن بين ديگر فرزندانى كه سرپرستى صدقات را بر عهده ندارند تقسيم شود.

سپس درباره علت اعطاى سرپرستى صدقات به اين دو فرموده است كه به سبب شرافتى كه آن دو از لحاظ نسبت به رسول خدا دارند اين كار را انجام داده ام و خواسته ام با قرار دادن اين سرپرستى براى دو نوه پيامبر به رسول خدا تقرب جويم و در اين سخن رمز و اعتراضى نهفته است نسبت به كسانى كه فرماندهى حكومت را از خاندان پيامبر در ربودند آن هم با وجود داشتن كسى كه براى حكومت شايسته بوده است .

 يعنى سزاوارتر و لايق تر براى مسلمانان اين بوده است كه پس از رسول خدا به منظور تقرب به پيامبر و گرامى داشتن حرمت و اطاعت او و احترام به منزلت آن حضرت ، حكومت را براى افراد خاندان پيامبر بگذارند و اجازه ندهند كه وارثان رسول خدا رعيت باشند و اشخاص دور و كسانى كه از شجره و ريشه پيامبر نيستند بر آنان حاكم باشند.

 مگر نمى بينى اگر سلطان و حاكم مسلمانان از خاندان پيامبر باشد هيبت و حرمت رسالت و نبوت در سينه هاى مردم بزرگتر و بيشتر است و در صورتى كه سلطان اعظم مسلمانان از صاحب شريعت داراى نسب دورى باشد در سينه هاى مردم چنان هيبت و جلالى نسبت به مقام پيامبرى احساس نمى شود.

سپس شرط كرده است كه كسى كه سرپرست اين اموال و صدقات است بايد درختان را همچنان پا برجا بدارد و از در آمد ميوه هاى آن هزينه كند و نبايد درختان خرما و ديگر درختان ميوه دار را قطع كند كه از فروش چوب آن بهره مند گردد و اين كار موجب خرابى نخلستان و از بين رفتن ارزش زمين مى گردد. ابن ابى الحديد در ادامه چند نكته فقهى درباره كنيزكان فرزند دار يا حامله را كه امير المومنين در اين وصيت خود مورد اشاره قرار داده اند طرح كرده است كه خارج از بحث ماست .

 

جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه جلد 6

نويسنده : ابن ابى الحديد

ترجمه و تحشيه : دكتر محمود مهدوى دامغانى

منبع: غدير

تسليت به شمع هاي سبك بال

تسليت به پروانه هاي عاشق ايران

آتش نشانانان قهرمان

 

"بسم رب الشهدا والصديقين"
 رويداد تلخ و غمبار شهادت آتش نشانان و هموطنان عزيز، غم و اندوهي بزرگ بر قلب ملت ايران نشاند. به گونه اي كه هر كس با ديدن اين صحنه ها و رشادت ها، دلش به درد مي آيد.

آتش نشانان فداكاري كه جانها و دل هايشان از آتش فروزان عشق و وظيفه،تابناك است، آنهايي كه مي دانستند چه شغل پر خطري دارند، مي دانستند كه ممكن است خود را به كشتن بدهند، ولي باز رفتن براي نجات جان ديگران، آنهم با شهادت و رشادت از دست دادن جان خود چه با شهامت جان خود را براي نجات جان هم ميهنان خويش نثار كردند.

اگر چه با تلاش و از خودگذشتگي اين مهرورزان جاويد شعله هاي آتش در ساختمان پلاسكو تهران خاموش شد اما شعله‌هاي بي‌قراري داغديدگان در سوگ جان باختن اين شهداي بزرگوار،قلب مردم ايران را به درد آورده است.درآور است كه در دي ماهي كه از واسط آن بوي بهار و عيد و شادي و شور مي آيد در اين سال ، بوي رفتن و غم فضاي سراسر ايران اسلامي را آكنده از غم كرده است .

ضمن تسليت و تعزيت به خانواده داغديدگان و مردم شريف ايران و مجموعه آتش نشاني و مديريت شهري،از درگاه خداوند منان براي اين قهرمانان نستوه رحمت بي كران و براي مجروحان بهبودي و عافيت و براي خانواده اين عزيزان صبر و بردباري و براي خادمان مخلص و بي منت مخلوق توفيق روز افزون آرزو مي كنم. اميد است كه خداي مهربان بالهاي فرشتگان را براي ترميم زخم هاي سوخته گان جان از دست داده حكم دهد، تا در جايگاهي الهي به آسايش و آرامش جاودان دست يابند، اميد است كه خانواده اين عزيزان ما را در غم خود شريك بدانند، الهي آمين خدا يا به همه مردم ايران عزيز صبر بدهد.

خطبه بيست و سوم نهج البلاغه

خطبه شماره بيست و سوم نهج البلاغه

از سخنانى است كه امام ايراد فرموده است،در آن فقرا را به زهد و ثروتمندان را به‏ محبت ‏سفارش مى‏ كند.

مواهب الهى متناسب با استعدادها است:

مواهب الهى همچون قطره‏ هاى باران از آسمان به زمين مى‏ بارد[۱]و به هر كس ‏سهمى زياد يا كم مى ‏رسد،بنابراين هنگامى كه يكى از شما براى برادر خود برترى در مال‏ و همسر و فرزند ببيند نبايد موجب فتنه گردد،[۲](و بر او حسد و رشك برد)زيرا مسلمان ‏تا وقتى كه دست‏ به عمل پستى نزده كه از آشكار شدنش شرمنده باشد،و مردم پست آن را وسيله هتك حرمتش قرار دهند،به مسابقه دهنده ماهرى مى‏ ماند كه منتظر است در همان دوراول ببرد و ضررى نبيند،همچنين مسلمانى كه از خيانت ‏بدور باشد،انتظار دارد يكى ازدو خوبى نصيبش گردد: يا عمر او پايان يافته و دعوت الهى فرا رسد،و آنچه خداوند درآخرت برايش مهيا كرده بهتر است،و يا خداوند او را روزى دهد و صاحب همسر و فرزند وثروت گردد،در عين اينكه دين و شخصيت‏ خود را نگاهداشته است.

(اما بدانيد)ثروت و فرزندان كشته‏ هاى اين جهانند،و عمل صالح و نيك،زراعت آخرت است‏ و گاهى خداوند اين هر دو را به افرادى مى ‏بخشد.

آنچه خداوند اعلام خطر كرده است‏ بر حذر باشيد… و از خداوند بترسيد بطورى كه به گناهى كه نياز به عذرخواهى دارد آلوده نشويد،و در كارها ريا و تظاهر و خودنمائى به خرج ندهيد [۳] چون هر كس كارى براى غير خدا انجام‏ دهد،خداوند او را بهمان كس وا مى‏ گذارد!.

از خدا مى‏ خواهيم كه درجات شهيدان،و زندگى سعادتمندان،و همنشينى ‏پيامبران را به ما عنايت كند!

هيچ كس از بستگانش بى ‏نياز نيست:

اى مردم انسان هر اندازه كه ثروتمند باشد از بستگان و اقوام خود بى ‏نياز نيست كه‏ از وى با زبان و دست دفاع كنند،خويشاوندان بزرگترين گروهى هستند كه از انسان پشتيبانى‏ مى‏ كنند،و پراكندگى و ناراحتى او را از بين مى ‏برند،در آن هنگام كه حادثه‏ اى پيش ‏آيد آنها نسبت‏ به او پر عاطفه ‏ترين مردمند…نام نيك و معروفيت‏ به پاكى را كه خداوند عطافرمايد بهتر از ثروتى است كه كسى براى ديگرى به ارث مى‏ گذارد.

و قسمتى ديگر از اين خطبه است:

آگاه باشيد نبايد از بستگان بى نواى خود رو برگردانيد،و از آنان چيزى را دريغ‏ كنيد كه نگاهداشتنش زيادى نمى ‏آورد و از بين رفتنش كمبودى ايجاد نمى ‏نمايد،آنكس‏ كه دست دهنده خويش را از بستگانش باز دارد،تنها يك دست از آنها باز داشته،اما ازخويشتن دستهاى فراوانى برگرفته است،ولى آن كس كه بال محبت را بگستراند دوستى ‏اقوامش ادامه خواهد يافت.

سيد رضى رحمه الله عليه مى‏ فرمايد:

«الغفيره‏»در اينجا به معنى كثرت و فراوانى است،چنانكه جمعيت زياد را«الجم‏الغفير»مى‏ گويند،و نقل شده كه بجاى‏«الغفيره..»«عفوه من اهل او مال‏»بوده است، و«عفوه‏»،به معنى نمونه خوب است از ميان يك جنس كه انتخاب شود،چنانكه گفته‏ مى‏ شود: «اكلت عفوه الطعام‏»يعنى قسمتهاى خوب غذا را خوردم.

و چه عالى است مطلبى كه امام(ع)در جمله:«و من يقبض يده عن عشيرته…»

تا آخر سخن ايراد كرده است!…

زيرا كسى كه نيكي هاى خود را از بستگانش قطع كند تنها يك ياور از آنها گرفته است، ولى‏ هنگامى كه نياز و احتياج شديد به يارى آنان داشت،آنها به نداى او پاسخ نمى‏ گويند،پس خود را از ياوران بسيارى محروم ساخته است.

توضيح‏ها:

[۱]«فان الامر ينزل من السماء…»

در ابتداى خطبه امام(ع)به اين نكته اشاره مى‏ فرمايد:همچنان كه‏ باران از آسمان مى‏ بارد و هر زمينى نسبت‏ به استعداد خود از آن بهره مى‏ گيرد و گودالها آب آن را در خود نگه ميدارند، سهم انسانها هم از مواهب الهى مختلف‏ است و اين بستگى به لياقت افراد و نظامات اجتماعى دارد.

[۲]«فلا تكونن له فتنه…»:

در اينجا امام(ع)حسادت را نكوهش نموده است.بايد توجه داشت كه‏ حسد آن است كه انتظار زوال نعمت ديگران را داشته باشيم،و يا در صدد زوال‏ آن برآئيم،ولى ديدن نعمت ديگران و علاقمند شدن به اين كه خود نيز آن نعمتهارا داشته باشيم و براى بدست آوردن آن بكوشيم، حسادت نخواهد بود،بلكه‏ نام آن را«غبطه‏»ميگذارند،و اين صفتى است كه سر تكامل انسان در آن نهفته است.

حسادت يك بيمارى روحى است كه غالبا جسم را بيمار مى ‏سازد،على(ع)مى ‏فرمايد:صحه الجسد من قله الحسد:«تندرستى بستگى به كمى حسادت دارد»

[۳]«فى غير رياء و لا سمعه…»

در اين جمله امام(ع)دستور به عمل خالص و بدون ريا مى‏ دهد،پيغمبراسلام(ص)مى‏ فرمايد ان اخوف ما اخاف على امتى الرياء فى العمل الاوان الرياء فى العمل هو الشرك الخفى‏»«از هر چيز بيشتر براى امتم از ريا در عمل‏ مى‏ ترسم،آگاه باشيد!ريا و تظاهر،شرك پنهانى است‏»(شرح ابن ابى-الحديد جلد ۱ صفحه‏۳۲۶).